محبت خدا نسبت به جهان انجیل یوحنا (۳: ۱۶-۲۱)

در این آیه، یوحنا خلاصۀ کل انجیل مسیح را به ما عرضه می‌کند. همه چیز با محبت خدا نسبت به جهان آغاز می‌شود.خدا محبت است (اول یوحنا ۴: ۸). خدا کل جهان را دوست دارد. او فقط یهودیان را دوست نداشت (برخلاف تصور ایشان)؛ او هر کسی را از هر قشر و طبقه ای، ثروتمند و فقیر، سیاه یا سفید دوست دارد. او آنقدر ما را دوست دارد که پسر یگانۀ خود را برای نجات ما داد 
مسیح یک هدیه است، رفیع ترین هدیه. خدا آنچه را که برایش عزیزترین بود، به ما بخشید. خدا نمی‌خواهد که کسی هلاک گردد (دوم پطرس ۳: ۹). بنابراین برای اینکه به هر کس فرصت نجات را بدهد، پسرش را به نزد ما فرستاد. 
اما انسان تنها به واسطه ایمان می‌تواند این نجات، یعنی حیات ابدی را دریافت کند (آیه ۱۵ و تفسیر آن مشاهده شود). اگر کسی به عیسی ایمان آورد، هلاک نخواهد گردید، بلکه حیات ابدی خواهد یافت. اگر شخص ایمان نیاورد، هلاک خواهد شد. «هلاک شدن» به معنی جدا شدن از خدا و عذاب ابدی در جهنم است، جایی که گریه و فشار دندان می‌باشد (متی ۸: ۱۲؛ ۲۵: ۳۰، ۴۱). 
تنها دو راه در مقابل انسانها وجود دارد: راهی که منتهی به حیات شده و دیگری منتهی به هلاکت می‌گردد (متی ۷: ۱۳-۱۴). بدینسان تنها دو سرانجام برای انسانها وجود دارد: یکی حیات ابدی و دیگری هلاکت است. مسیح آمد تا راه درست، راهی را که منتهی به حیات ابدی می‌گردد به ما نشان دهد. مسیح راه و راستی و حیات است (یوحنا ۱۴: ۶). ایمان نداشتن به مسیح یعنی انتخاب هلاکت.
۱۷ عیسی به جهان نیامد تا جهان را محکوم کند، بلکه تا آن را نجات بخشد (لوقا ۱۹: ۱۰). منظور آمدن او نجات ما بود. اگر وی نمی‌آمد، تمامی انسانها محکوم می‌شدند. اکنون برای کسانی که به عیسی مسیح ایمان می‌آورند، محکومیتی وجودندارد (رومیان ۸: ۱ اما ما باید حقیقت دیگری را درک کنیم. هنگامی که مسیح به جهان آمد، برخی ایمان آوردند و برخی دیکر ایمان نیاوردند. کسانی که ایمان آوردند، نجات یافتند و بر کسانی که ایمان نیاوردند حکم شد. همین موضوع امروز نیز صادق است. 
بنابراین هنگامی که عیسی به جهان آمد، عده‌ای محکوم شدند زیرا که از ایمان آوردن به کلامش خودداری کردند. ایشان محکومیت را بر خود فرود آوردند (آیۀ ۱۸ مشاهده شود). آمدن عیسی، ایمانداران را از بی ایمانان جدا ساخت. 
با وجود اینکه هدف عمدۀ مسیح نجات بشر بوده است، اما وی به واسطه کلامش حکم محکومیت آنانی را که ایمان نمی‌آوردند، صادر می‌کند (یوحنا ۱۲: ۴۷-۴۸). خورشید می‌درخشد تا روشنایی ببخشد؛ اما در عین حال سایه‌هایی را نیز ایجاد می‌کند. همانطور که خورشید باعث پدید آمدن سایه می‌شود، نور مسیح نیز بی ایمانی و گناه را آشکار می‌سازد و آن را محکوم می‌کند (آیه‌های ۱۹-۲۰). 
مسیح نجات دهندۀ انسان است (اول یوحنا ۴: ۱۴). اما این امر نیز حقیقت دارد که وی در روز داوری، داور انسانها خواهد بود. خدا تمام داوری را به پسر سپرده است (یوحنا ۵: ۲۱-۲۲، ۲۷). اگر ما امروز مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود نپذیریم، فردا باید او را به عنوان داور خود بپذیریم.
۱۸ در اینجا یوحنا بار دیگر اهمیت ایمان را مورد تاکید قرار می‌دهد (آیۀ ۱۵ ملاحظه شود). بر ما بر حسب ایمانمان داوری می‌شود. آنانی که ایمان می‌آورند، محکوم نمی‌شوند، اما کسانی که ایمان ندارند، محکوم شده‌اند. یوحنا در مورد کسانی سخن می‌گوید که تا هنگام مرگ، بی ایمان باقی می‌مانند. بر چنین افرادی از پیش حکم شده است.
۱۹-۲۰ نور (یعنی مسیح) به جهان آمد (یوحنا ۱: ۴-۵، ۹ مشاهده شود). اما انسانها نور را نپذیرفتند، زیرا که کارهای بد ایشان را آشکار می‌ساخت (افسسیان ۵: ۱۳). برعکس انسانها تاریکی، یعنی بدی و شر را بیشتر دوست داشتند و بدین طریق حکم را بر خود نازل کردند. 
علت عمدۀ امتناع مردم از ایمان به مسیح چیست؟ یوحنا در این آیه‌ها پاسخ را به ما داده است. ایشان ایمان نمی‌آورند زیرا که نمی‌خواهند طرق شریرانه و خودخواهانه خود را ترک کنند. ایشان تاریکی را دوست داشتند زیرا که در تاریکی شرارت ایشان پنهان می‌ماند، اما نه برای خدا! 
به همین دلیل است که ایمان اینقدر برای خدا اهمیت دارد. هنگامی که ایمان می‌آوریم، بدین معنی است که حقیقتا می‌خواهیم تاریکی را ترک کرده، وارد نور مسیح گردیم. بدینسان، در نظر خدا، بی ایمانی معادل گناهکار بودن، و ایمان داشتن به معنی عدالت است. ما به واسطۀ ایمان عادل شمرده شده ایم (رومیان ۵: ۱؛ غلاطیان ۲: ۱۵-۱۶).
۲۱... کسی که به راستی عمل می‌کند پیش روشنی می‌آید. به راستی عمل کردن به معنی توبۀ شخص از گناهان و گشودن دل برای پذیرفتن مسیح می‌باشد. آن به معنی رویگردانی از تاریکی و نفرت از شر می‌باشد. لزومی ندارد که چنین افرادی از روشنایی بترسند. 
کسانی که پیش روشنایی می‌آیند، از سر نو، از روح بدنیا می‌آیند (آیۀ ۵). زندگی نوین و دل نوین ایشان از خدا است. ایشان نمی‌توانند بگویند «اینها اعمال نیکوی من می‌باشد.» همۀ اعمال نیکو در خدا انجام می‌شود. انسان هیچ ادعایی بر کارهای نیکش نمی‌تواند داشته باشد (افسسیان ۲: ۸-۹ ). تمامی عدالت ما از روح‌القدس ناشی می‌شود که در درون ما که ایمان داریم، زیست می‌کند.
شهادت یحیای تعمید دهنده در مورد عیسی (۳: ۲۲-۳۶) 
۲۲ عیسی بعد از عید فصح (یوحنا ۲: ۱۳) و گفتگو با نیقودیموس به حوالی یهودیه، در اطراف ایالت یهودیه رفت. وی و شاگردانش نیز شروع کردند به تعمید دادن و دعوت مردم به توبه و روی آوردن به خدا (مرقس ۱: ۱۵). تعمید مردم به دست شاگردان عیسی و تحت هدایت او انجام می‌شد (یوحنا ۴: ۲).
۲۳-۲۴ یحیی نیز در آن نزدیکی تعمید می‌داد و هنوز به زندان افکنده نشده بود (مرقس ۶: ۱۷-۲۹). از این نکته در می‌یابیم که خدمت عیسی در جلیل که در مرقس ۱: ۱۴ قید شده است، هنوز آغاز نشده بود. بر این مبنا، عیسی هنوز پطرس، اَندریاس، یوحنا و یعقوب را به طور نهایی فرا نخوانده بود (مرقس ۱: ۱۶-۲۰). تنها بعد از بازگشت به جلیل بود که آن چهار شاگرد را برای پیروی دائمی فرا خواند (یوحنا ۴: ۴۳).
۲۵ برخی از شاگردان یحیای تعمید دهنده با یک یهودی در مورد احکام طهارت بحث می‌کردند. شاید آن یهودی یکی از شاگردان عیسی بود. شاید او گفته بود که به جا آوردن احکام طهارت ضرورتی ندارد (مرقس ۷: ۱-۲، ۵).
۲۶ طی بحث بر سر طهارت، شاگردان یحیی پی بردند که مردم بیشماری برای تعمید گرفتن نزد عیسی می‌روند. اکنون مردم بیشتر نزد عیسی می‌رفتند تا نزد یحیی. شاگردان یحیی از این امر رنجیدند. به نظر ایشان چنین آمد که اکنون همه نزد عیسی می‌روند، و به همین جهت حسادت کردند.
۲۷ یحیی به شاگردانش توصیه کرد که از موفقیت عیسی گله و شکایت نکنند. هر کس از جانب خدا برای وظیفۀ خاصی منصوب شده است و به هر انسانی عطیۀ خاصی داده شده است تا آن وظیفه را انجام دهد. هیچ کس چیزی نمی‌تواند یافت، مگر آنکه از آسمان بدو داده شود. یحیی ماموریت داشت که فقط راه را برای آمدن مسیح آماده کند. بنابراین، این بر طبق خواست خدا بود که مردم اکنون به عیسی روی آورند. 
باشد که هرگز به کسانی که از خدا مقام یا عطیه‌ای بزرگتر دریافت کرده‌اند، حسادت نورزیم. حسادت یکی از رایج ترین و زیانبارترین گناهان در بین مسیحیان است. حسادت عامل عمدۀ نفاق در کلیسا است. باشد که هر یک از ما برای عطایایی که خدا به ما داده است شکرگزار بوده، آنها را با جدیت در خدمت وی به کار بریم (اول قرنتیان ۴: ۷).
۲۸ یحیای تعمید دهنده خود گفته بود: «من مسیح نیستم» (یوحنا ۱: ۲۰). یحیی هرگز سعی نکرد که خود را برافرازد. هنگامی که مردم سعی کردند او را بیش از آنچه که شایسته بود تکریم کنند، وی آن را نپذیرفت. چه تعداد از ما چنین رفتار می‌کنیم؟ باشد که از سرمشق یحیی پیروی کنیم. تنها هدف یحیی هدایت مردم به سوی عیسی بود و نه بسوی خود. باشد که این هدف ما نیز باشد.
۲۹ یحیی فقط دوست داماد بود. داماد مسیح است و عروس کلیسا است یعنی تمامی ایمانداران (افسسیان ۵: ۲۳، ۳۱-۳۲؛ مکاشفه ۱۹: ۷-۸). عروس متعلق به داماد است و نه به دوست داماد. 
در عوض، دوست از شادی داماد شاد می‌شود. به همین طریق، یحیی نیز از اینکه مردم نزد عیسی می‌رفتند، شادی کرد.
۳۰ بامدادان، چون سپیده می‌دمد، نور ستارگان محو می‌شود. یحیای تعمید دهنده شبیه به ستارگان صبحگاهی بود که طلیعۀ مسیح را نوید می‌داد. 
یحیی جایگاه خود را می‌دانست. کل هدف او تجلیل از عیسی بود. این هدف تمام شاگردان مسیح است. کار ما تاباندن نور مسیح به انسانها است و نه تاباندن نور خود. ما باید هیچ باقی بمانیم، تا مسیح همه چیز باشد. 
اگر رهبران کلیسا تنها بر روی تمجید مسیح متمرکز می‌شدند، دیگر سعی نمی‌کردند که خود را مکرم تر از یکدیگر جلوه دهند. باشد که هر رهبر کلیسایی همانند یحیی دائما به خود بگوید: «می باید... من ناقص گردم.» پولس نیز این قاعده را بر ما عرضه داشت: هر یک دیگری را بیشتر از خود اکرام نماید (رومیان ۱۲: ۱۰). و البته ما باید مسیح را بالای همه محترم بداریم (آیۀ ۳۱).