تولد عیسی مسیح ؟و شخصت خداگونه مسیح ؟


همه انسانها دوست دارند بدانند که دنیا چگونه بوجود آمده و چه کسی آن را ساخته و به این شکل در آورده است براي ما غير ممكن است كه بطور قطع بدانيم آيا خدا وجود دارد يا خير، و يا اينكه او چگونه است، مگر اينكه او پيشقدم شده و خود را بر ما آشكار سازد. ما بايد بدانيم كه خداوند شبيه چيست و نظرش در مورد ما چه ميباشد. فرض كنيد كه ما ميدانستيم خدا وجود دارد اما به چه شباهتی و به چه معیار والگویی ؟باید تاریخ بشریت را مرور کنیم تا بتوانیم  اثري از آشكار شدن خدا پيدا كنيم. يك نشان واضح وجود دارد. در يك روستاي گمنام در فلسطين، تقريباً 2000 سال قبل، كودكي در يك اصطبل به دنيا آمد. تا به امروز تمامي دنيا تولد عيسي مسيح را جشن ميگيرد.
عيسي تا سي سالگي به صورت گمنام زندگي كرد و بعد از آن خدمت آشكار خود را به مدت سه سال آغاز نمود. او منصوب شده بود تا مسير و جريان تاريخ را عوض كند. عيسي مهربان بود و به ما گفته شده است كه: «مردم عادي با خوشحالي به سخنان او گوش ميكردند.» و «ايشان را چون صاحب قدرت تعليم ميداد و نه مثل كاتبان.» (متي 7 : 29)
زندگي عيسي مسيح. داستان او آغاز ميشود.به زودي معلوم گرديد كه عيسي دربارة خود اظهاراتي تكاندهنده و غيرمنتظره بيان ميكند. در آغاز او خود را بيش از يك معلم و نبي معرفي نمود. عيسي به وضوح اين را گفت كه او خداست. عيسي هويت خود را كانون و مركز اصلي تعليمات خود قرار داد. مهمترين سوالي كه عيسي از پيروان خود ميپرسيد، اين بود كه: «شما مرا كه ميدانيد؟» وقتي كه شمعون پطرس در جواب گفت كه: «تويي مسيح، پسر خداي زنده!» (متي 16 : 15 - 16)، عيسي تعجب نكرد و پطرس را توبيخ و ملامت ننمود. بلكه او را ستود و تشويقش كرد!
عيسي اين ادعا را آشكارا و واضح بيان نمود و كلام او به گوش تمامي شنوندگانش رسيد. به ما گفته شده است كه: «پس از اين سبب، يهوديان بيشتر قصد قتل او كردند زيرا كه نه تنها سبت را ميشكست بلكه خدا را نيز پدر خود گفته، خود را مساوي خدا ميساخت.» (يوحنا 5 : 18)در مناسبت ديگري عيسي گفت: «من و پدر يك هستيم.» بلافاصله يهوديان سنگها برداشتند تا او را سنگسار كنند. عيسي بديشان جواب داد: «از جانب پدر خود بسيار كارهاي نيك به شما نمودم. به سبب كداميك از آنها مرا سنگسار ميكنيد؟» يهوديان در جواب گفتند: «به سبب عمل نيك، تو را سنگسار نميكنيم، بلكه به سبب كفر، زيرا تو انسان هستي و خود را خدا ميخواني.» (يوحنا 10 : 33.عيسي صفات و خواصي را به خود نسبت ميداد كه فقط خداوند داراي آنها است. زماني كه مفلوجي را به دليل ازدحام زياد از راه پشتبام خانه جلوي پايهاي عيسي گذاشتند تا او را شفا دهد، عيسي به مفلوج گفت: «اي فرزند، گناهان تو آمرزيده شد.» اين سخن عيسي باعث شد كه كاتبان و فريسياني كه در آنجا نشسته بودند در دل خود تفكر نمايند كه: «چرا اين شخص چنين كفر ميگويد؟ غير از خداي واحد، كيست كه بتواند گناهان را بيامرزد؟»در لحظات بحراني و وخيمي كه زندگي عيسي در خطر بود، رئيس كهنه اين سوال را مستقيماً از او پرسيد كه: «آيا تو مسيح پسر خداي متبارك هستي؟» عيسي گفت: «من هستم؛ و پسر انسان را خواهيد ديد كه بر طرف راست قوت نشسته، در ابرهاي آسمان ميآيد.» آنگاه رئيس كهنه جامة خود را چاك زده، گفت: «ديگر چه حاجت به شاهدان داريم؟ كفر او را شنيديد!» (مرقس 14 : 61 - 64)ارتباط عيسي با خدا آنچنان نزديك بود كه باعث ميشد نظر هر كس نسبت به او برابر با نظر آن شخص نسبت به خدا باشد. بدين معنا كه شناختن او برابر با شناختن خدا بود. (يوحنا 8 : 19 و 14 : 7) ديدن او برابر با ديدن خدا بود. (يوحنا12 : 45 و 14 : 9) ايمان آوردن به او برابر با ايمان آوردن به خدا بود. (يوحنا 12 : 44 و 14 : 1) پذيرفتن او برابر با پذيرفتن خدا بود. (مرقس 9 : 37) متنفر بودن از او برابر با متنفر بودن از خدا بود. (يوحنا 15 : 23) محترم شمردن او برابر با احترام گذاشتن به خدا بود. (يوحنا 5 : 23)يسي مسيح - پسر خدا؟وقتي كه ما با ادعاهاي مسيح روبرو ميشويم، تنها چهار احتمال وجود دارد كه از ميان آنها بايد يكي را انتخاب كنيم. يا او يك دروغگو بود، يا يك مجنون، يا يك افسانه و يا يك حقيقت. اگر بگوييم كه او حقيقت نبود، خواه متوجه اين موضوع باشيم يا نه، خود به خود به طور قطع اظهار ميكنيم كه يكي از سه گزينة ديگر صحت دارد.(1) يكي از احتمالات اين است كه وقتي عيسي گفت كه او خداست، دروغ گفت و خودش ميدانست كه خدا نيست ولي عمداً كساني را كه سخنانش را ميشنيدند فريب داد و با اين ادعا ميخواست در تعليماتش نفوذ و قدرت بيشتري را اعمال كند و توجه مردم را به تعليماتي كه ميداد معطوف بسازد. تعداد بسيار اندكي، و شايد هم هيچكس وجود ندارد كه به طور جدي اين موضع را اتخاذ كند. حتي كساني كه الوهيت مسيح را انكار و تكذيب ميكنند نيز اظهار ميدارند كه او يك معلم بزرگ اخلاق بود. آنها متوجه اين موضوع نيستند كه اين دو اظهارنظر با يكديگر در تناقض بوده و با هم مغايرت دارد. عيسي نميتوانست يك معلم بزرگ اخلاق باشد در حالي كه هنگام تعليم دادن دربارة مهمترين نكته در تعاليمش، يعني الوهيت خود، عمداً دروغ ميگفت.
(2) يك احتمال تكاندهندة ديگر ولي كمي ملايمتر اين است كه او بيريا و صادق بود اما خودش را فريب ميداد. امروزه ما براي كسي كه خود را خدا مينامد اسم بخصوصي داريم. چنين كسي را مجنون و ديوانه ميخوانيم. اگر عيسي در رابطه با چنين مقولة مهمي فريب خورده بود، مطمئناً اين عنوان شامل حال او نيز ميشد. اما وقتي به زندگي عيسي نگاه ميكنيم، هيچ گواه و نشاني مانند غيرطبيعي بودن و يا عدم تعادل را كه در اشخاص ديوانه ميبينيم در او نمييابيم. بلكه ما كمال آرامش و خودداري را در او ميبينيم حتي زماني كه او تحت فشار است.(3) احتمال سوم اين است كه تمامي سخنان گفته شده در ارتباط با ادعاي وي مبني بر خداوند بودن او، تنها يك افسانه است و آنچه كه واقعاً اتفاق افتاده اين است كه تعدادي از پيروان مشتاق و علاقمند او در طي قرنهاي سوم و چهارم از قول عيسي صحبتهايي كردهاند كه اگر خودش ميشنيد از تعجب جا ميخورد، و اگر قادر بود برگردد بلافاصله تمامي اين گفتهها را انكار ميكرد.با انجام كشفيات جديد باستانشناسي، تئوري افسانه بودن عيسي به صورت قابل ملاحظهاي تكذيب شده است. اين تحقيقات نشانگر اين واقعيت است كه به طور قطع هر چهار زندگينامة نوشته شده دربارة مسيح، در زمان حيات همعصران او به رشتة تحرير در آمدهاند. دكتر ويليام اف. آلبرايت، باستانشناسي كه شهرت جهاني دارد و هم اكنون از دانشگاه جان هاپكينز بازنشسته شده است، مدتي قبل اظهار داشت كه هيچ دليلي وجود ندارد كه باور كنيم اناجيل پس از سال 70 ميلادي نوشته شدهاند. نگارش افسانهاي دربارة مسيح به شكل انجيل و انتشار و دست به دست گشتن آن در اين ابعاد وسيع، و چنين تاثير عظيمي بدون اينكه كوچكترين پايه و اساسي از حقيقت در آن وجود داشته باشد، واقعاً امري شگفتانگيز است.اگر باور كنيم كه عيسي افسانهاي بيش نبوده است، شبيه اين ميماند كه كسي در زمان ما زندگينامهاي دربارة جان اف. كندي به رشتة تحرير در آورد و در آن بنويسد كه كندي ادعا كرد كه خداست و قادر است تا گناهان انسان را ببخشد و از مردگان نيز برخاسته است. چنين داستاني به قدري باورنكردني است كه هرگز روانة بازار نخواهد شد، چرا كه هنوز هم تعداد زيادي از مردم زندگي ميكنند كه كندي را ميشناسند. تئوري افسانه بودن مسيح، با توجه به نگارش زود هنگام نسخ خطي انجيل، منطقي نبوده و با عقل جور در نميآيد.(4) تنها احتمال باقي مانده اين است كه عيسي حقيقت را گفت. اگرچه از يك نقطهنظر، ادعا كردن چيزي را ثابت نميكند؛ حرف و كلام بيارزش است. هر كس ميتواند ادعا كند. اشخاص ديگري هم بودهاند كه ادعا كردهاند خدا هستند. من و شما هم ميتوانيم ادعا كنيم كه خدا هستيم. اما پرسشي كه همة ما بايد به آن پاسخ بگوييم اين است كه: «چه دلايل و مداركي را ميتوانيم ارائه دهيم تا بتوانيم ادعاي خود را ثابت كنيم؟» در مورد خودم بايد بگويم كه شما ميتوانيد در عرض پنج دقيقه ادعاي مرا رد كنيد. احتمالاً خيلي طول نخواهد كشيد كه ادعاي شما نيز مردود شناخته شود. اما وقتي كه صحبت از عيساي ناصري است، به اين سادگيها نميشود ادعاي او را رد نمود. او شواهد و مداركي داشت كه ادعايش را پشتيباني و حمايت ميكرد. عيسي فرمود: «هرگاه به من ايمان نميآوريد، به اعمال ايمان آوريد تا بدانيد و يقين كنيد كه پدر در من است و من در او.» (يوحنا 10 : 38)شواهدي از زندگي عيسينخست، شخصيت معنوي او منطبق با ادعاهاي وي بود.
تعداد زيادي از ساكنين تيمارستانها ادعا ميكنند كه اشخاص نامداري هستند و يا خدا ميباشند. اما شخصيت آنها دروغشان را برملا ميكند. اما در مورد عيسي اينطور نيست. او بينظير است . . . عيسي همانند خدا بيهمتاست.عيسي مسيح بيگناه بود. او به نوعي زندگي كرد كه همواره قادر بود با اين سوال دشمنان خود را به مبارزه بطلبد كه: «كيست از شما كه مرا به گناه ملزم سازد؟» (يوحنا 8 : 46) اگرچه مخاطبين اين سوال عيسي كساني بودند كه بسيار مايل بودند تا در شخصيت او كاستي و نقصاني بيابند، اما در مقابل اين پرسش همه سكوت ميكردند.ما دربارة وسوسههاي مسيح ميخوانيم، اما هرگز از جانب او اعترافي مبني بر اينكه او مرتكب گناهي شده است، نميشنويم. اگرچه او به پيروان خود فرمود تا طلب بخشش كنند اما او خود هرگز طلب بخشش نكرد. عدم وجود هر گونه ناتواني و قصور اخلاقي از جانب عيسي واقعاً حيرتانگيز است چرا كه اين كاملاً برعكس تجربيات مقدسين و روحانيون و اهل تصوف در طول تاريخ ميباشد. هر چقدر زن يا مردي به خدا نزديكتر ميشود، از درماندگي، فساد و نكات ضعف خود بيش از پيش احساس ناتواني و فشار ميكند. هر چقدر شخصي به نور درخشان و تابناك نزديكتر ميشود، بيشتر متوجه اين موضوع ميشود كه تا چه حد نياز به پاك شدن دارد. اين واقعيت در قلمرو اخلاقي براي مردم عادي و فاني نيز صادق است.اين موضوع نيز بسيار قابل توجه است كه اشخاصي همچون يوحنا، پولس و پطرس كه از سنين كودكي اينگونه تعليم يافته بودند كه گناه يك واقعيت عالمگير است نيز از بيگناهي عيسي صحبت كردهاند: «كه هيچ گناه نكرد و مكر در زبانش يافت نشد.» (اول پطرس 2 : 22)پيلاطس كه هيچ رفاقتي با عيسي نداشت گفت: «او چه بدي كرده است؟» او قطعاً به بيگناهي عيسي پي برده بود. يوزباشي رومي كه شاهد مردن عيسي بود گفت: «فيالواقع اين شخص پسر خدا بود.» (متي 27 : 54)دوم، عيسي قدرت و برتري خود را بر نيروهاي طبيعي به نمايش گذاشت و اين قدرتي است كه تنها مختص خداوند ميباشد كه خالق اين نيروها است.عيسي طوفان سهمگين و خشمناك درياي جليل را كه باد و امواج خروشان را به همراه داشت، آرام نمود.با اين كار، عيسي كساني را كه درون قايق بودند برانگيخت تا با خوف و وحشت اين سوال را بپرسند كه: «اين كيست كه باد و دريا هم او را اطاعت ميكنند؟» (مرقس 4 : 41) عيسي آب را به شراب تبديل نمود، او با پنج قرص نان و دو ماهي، 5000 نفر را خوراك داد، او يگانه پسر بيوه زني محزون و غمگين را از مردگان برخيزانيد و به آغوش مادرش برگرداند، و همچنين دختري را كه پدرش دلشكسته بود زنده كرد. عيسي به يكي از دوستان قديمي خود گفت: «اي ايلعازر بيرون بيا!» و او را به طرز هيجانانگيزي از مردگان زنده كرد. بسيار حائز اهميت است كه دشمنان عيسي نه تنها اين معجزه را انكار نكردند، بلكه سعي كردند تا او را بكشند. آنها با يكديگر گفتند: «اگر او را چنين واگذاريم، همه به او ايمان خواهند آورد.» (يوحنا 11 : 48)سوم، عيسي قدرت خالق را بر بيماريها و امراض مختلف به نمايش گذاشت. او كاري كرد كه افليج راه رود، زبانبسته سخن گويد و نابينا بتواند ببيند. برخي از بيماراني را كه عيسي شفا ميداد به بيماريهاي مادرزادي دچار بودند كه مداواي پزشكي براي آنان كارساز نبود. در ميان آنها برجستهترين مورد شفاي مرد نابينايي است كه در يوحنا باب نهم دربارة او ميخوانيم. اگرچه آن مرد نابينا نميتوانست پاسخگوي سوالات متفكرانه و عميق ديگران باشد، اما براي اينكه خود قانع شود، تجربة شخصياش برايش كفايت ميكرد. او اينگونه اظهار كرد كه: «يك چيز ميدانم كه كور بودم و الآن بينا شدهام!» مرد نابينا از اينكه ميديد دوستانش متوجه اين موضوع نميشوند كه اين شفادهنده پسر خداست، متحير و متعجب بود. او گفت: «از ابتداي عالم شنيده نشده است كه كسي چشمان كور مادرزاد را باز كرده باشد.» (يوحنا 9 : 25 و32) براي او اين يك گواه و مدرك بديهي و آشكار بود.چهارم، عاليترين گواه و اعتبارنامهاي كه عيسي در رابطه با ادعاي الوهيت خود ارائه ميدهد و به آن رسميت و سنديت ميبخشد، قيام او از مردگان است. عيسي در طول زندگي خود پنج مرتبه پيشگويي كرد كه خواهد مرد. او همچنين چگونگي مردن خويش را نيز پيشگويي كرد و اينكه سه روز بعد قيام كرده و به شاگردان ظاهر خواهد شد.يقيناً اين بزرگترين امتحان او بود. اين ادعايي بود كه به راحتي ميشد دربارة آن تحقيق كرد. از دو حال خارج نيست، آنچه كه عيسي ادعا نمود يا واقعاً اتفاق افتاد و يا اتفاق نيفتاد.دوستان و دشمنان ايمان مسيحي بر اين باورند كه قيام مسيح سنگ بنيادين و پايه و اساس اصلي ايمان است. رسول بزرگ، پولس، نوشت: «و اگر مسيح برنخاست، باطل است وعظ ما و باطل است نيز ايمان شما. (اول قرنتيان 15 : 14) پولس تمامي قضيه را متكي بر قيام فيزيكي مسيح ميداند. عيسي يا از مردگان قيام كرد و يا قيام نكرد. اگر عيسي از مردگان قيام نمود، اين شورانگيزترين واقعهاي است كه در طول تاريخ اتفاق افتاده است.اگر عيسي پسر خداست . . .اگر عيسي قيام نمود پس ما يقيناً ميدانيم كه خدا وجود دارد، و چه شكلي است و ميدانيم كه چگونه ميتوانيم با خدا يك رابطة شخصي را تجربه كنيم. به اين ترتيب، جهان هستي معنا پيدا كرده و هدفدار ميگردد، و اين امر امكانپذير ميشود تا خداي زنده را در عصر كنوني نيز تجربه نمود.از طرف ديگر، اگر مسيح از مردگان قيام ننمود، مسيحيت بيش از يك اثر تاريخي در موزه نيست . . . و هيچ اعتبار و واقعيت عيني در آن وجود ندارد. هر چند كه مسيحيت تفكري خوب و نيكوست، اما ارزش آن را ندارد كه اين همه دربارة آن هيجانزده شويم. به اين ترتيب، شهداي مسيحي كه در حال سرود خواندن طعمة شيرها شدند، و يا خادمين معاصري كه زندگي خود را براي رساندن اين پيغام به ديگران در كشورهايي همچون اكوادور و كنگو از دست دادهاند، افرادي نادان و فريبخورده بيش نبوده اند.حملاتي كه از جانب دشمنان به مسيحيت ميشود اغلب اوقات تمركز بر قيام مسيح دارد چرا كه به وضوح آشكار است كه قيام مسيح نكتة مهم و معماي اصلي اين موضوع ميباشد. يكي از حملات قابل توجه به مسيحيت در اوايل دهة 1930 توسط يك وكيل انگليسي صورت گرفت. او كاملاً اطمينان داشت كه قيام مسيح تنها يك افسانه و خيال است. از آنجايي كه او پي برده بود كه پايه و اساس ايمان مسيحي، قيام عيسي ميباشد، بنابراين او تصميم گرفت كه مساعدتي در حق تمامي مردم دنيا انجام دهد و يك بار و براي هميشه اين خرافات و فريبكاري را براي مردم دنيا افشا كند. به عنوان يك وكيل، او تصور ميكرد كه از قوة ذهن و نقد كافي برخوردار است تا شواهد و مدارك را بررسي كرده و هر آنچه را كه از لحاظ ضوابط و معيارهاي امروزي قابل قبول نيست را جدا نموده و اجازه ندهد كه وارد صحن دادگاه شود.با اين وجود، هنگامي كه فرانك موريسون در حال انجام تحقيقات خود بود، اتفاق جالب توجهي روي داد. قضيه به هيچ عنوان به آن سادگي كه او تصور ميكرد نبود. فرانك كتابي تحت عنوان «چه كسي سنگ را جابجا نمود؟» نوشته است، او فصل اول كتاب را چنين نام نهاده: «كتابي كه از نوشته شدن سر باز ميزد». در اين كتاب او توضيح ميدهد كه وقتي در حال بررسي شواهد و مدارك دربارة قيام مسيح بود، عليرغم ارادة خويش، كاملاً قانع شد كه قيام فيزيكي عيسي واقعيت دارد.مرگ عيسيعيسي را به طور علني مصلوب كردند. بنا به اظهار نظر حكومت، جرم وي توهين به مقدسات بود. عيسي گفت كه دليل مصلوب شدنش پرداخت مجازات به خاطر گناهان ما بود. بعد از اينكه عيسي را به شدت شكنجه كردند، دستها و پاهايش را به صليب ميخكوب كردند و او مرگي تدريجي و خاموش را بر روي صليب تجربه نمود. براي اينكه از مرگ او اطمينان كامل حاصل شود، نيزهاي به پهلوي او فرو كردند.سپس با پارچة كتاني و با عطريات چسبناك و خوشبويي كه حدود پنجاه كيلو وزن داشت، بدن عيسي را پوشاندند. بدن عيسي را درون قبري سنگي قرار دادند. سپس توسط اهرمي بزرگ، سنگي به وزن 5/1 تا 2 تن را غلتانده و ورودي قبر را محكم بستند. يك نگهبان تعليمديدة رومي تمام وقت جلوي در قبر مستقر بود و كشيك ميداد چرا كه عيسي قبلاً آشكارا اعلام كرده بود كه سه روز پس از مرگش از مردگان قيام خواهد كرد. ورودي قبر سنگي، به عنوان دارايي و يكي از متعلقات حكومت روم، مهر و موم شده بود.عليرغم تمامي اينها، پس از گذشت سه روز، بدن عيسي در قبر نبود. تنها پارچههايي كه بدن او را در آن پيچيده بودند به شكل بدن وي، ولي توخالي در قبر باقي مانده بود. سنگ بزرگي كه مهر و موم شده و از ورودي قبر حفاظت ميكرد در فاصلهاي دورتر از قبر در سراشيبي پيدا شد.
آيا قيام عيسي فقط يك داستان بود؟توضيحات اوليهاي كه بر سر زبانها افتاد اين بود كه شاگردان عيسي بدن او را دزديدهاند! دربارة عكسالعمل روساي كهنه و مشايخ، زماني كه خبر مرموز و عصبانيكنندة ناپديد شدن بدن عيسي را شنيدند، ميتوانيد انجيل متي 28 : 11 - 15 را مطالعه كنيد. آنها به سربازان پول دادند و از آنها خواستند تا به مردم اينگونه توضيح دهند: "زماني كه آنها شب در خواب بودند، شاگردان عيسي آمده و بدن او را دزديدهاند." اين داستان به قدري ساختگي و مصنوعي بود كه متي، به خود حتي زحمت نداد تا آن را تكذيب نمايد! اين كدام قاضي است كه به صحبتهاي شما گوش خواهد كرد اگر بگوييد، ميدانيد زماني كه در خواب بوديد همساية شما وارد خانهتان شد و تلويزيون شما را دزديد؟ وقتي كسي خوابيده است چگونه ميداند كه چه اتفاقي افتاده؟ شهادتي اين چنين در هر دادگاهي باعث خنده و تمسخر همه خواهد شد.گذشته از اين، از نظر اخلاقي و روانشناسانه نيز باور اين موضوع غير ممكن است. دزديدن بدن عيسي تا جايي كه دربارة آنها ميدانيم، كاملاً با صفات و شخصيت شاگردان مغايرت دارد. اين بدان معناست كه شاگردان از روي عمد و دانسته در اشاعة دروغ شراكت داشتند و باعث فريب و در نهايت مرگ هزاران انسان بودند. اگر هم تعدادي از شاگردان اين نقشة دزدي را كشيده و آن را اجرا كرده بودند، باور كردني نيست كه آنها هرگز حاضر شوند تا ديگران را از كار خود مطلع سازند.هر يك از شاگردان، به دليل ايمان و اظهاراتي كه بيان ميكرد، با خطر شكنجه و شهادت روبرو ميشد. مردان و زنان بيشماري به دليل آنچه كه ايمان دارند حقيقت است، ولي در واقع ممكن است دروغي بيش نباشد، ميميرند. هرگز كسي به خاطر آنچه كه ميداند حقيقت ندارد و دروغي بيش نيست نميميرد. اگر كسي قرار است حقيقت را بگويد، زماني است كه بر بستر مرگ خوابيده است. اگر شاگردان عيسي بدن او را برداشته بودند و مسيح هنوز هم مرده است، ما با اين مشكل روبرو هستيم كه چگونه بايد حضور عيسي را در طول قرنها توضيح دهيم.فرضية دوم اين است كه مقامات رومي يا يهودي بدن عيسي را برداشتند! اما به چه دليل؟ اگر آنها خودشان براي محافظت از قبر نگهبان گذاشته بودند، چرا بايد اين كار را ميكردند؟ از طرفي آنها به چه دليل بايد در اورشليم در مقابل تعاليم آشكار شاگردان دربارة قيام مسيح سكوت ميكردند؟ رهبران كليسا از فرط خشم و غضب در تلاطم و خروش بودند تا به هر نحوي كه شده از اشاعة اين خبر كه عيسي از مردگان برخاسته است جلوگيري كنند. آنها پطرس و يوحنا را دستگير كردند و آنها را به شدت شلاق زده و تهديد كردند تا شايد بتوانند جلوي سخن گفتن آنها را بگيرند.اگر روساي كليسا بدن عيسي را در اختيار داشتند، پس راهحل سادهاي در اختيارشان بود. آنها ميتوانستند طي رژهاي باشكوه بدن عيسي را در خيابانهاي اورشليم به نمايش بگذارند و در يك حركت سريع و با موفقيت كامل، مسيحيت را در بطن خاموش كنند. از آنجايي كه مشايخ و بزرگان كليسا چنين حركتي را نكردند، به اين نتيجه ميرسيم كه بدن عيسي در اختيار آنها نبود.يك تئوري پرطرفدار ديگر از اين قرار است كه زنان در نور نيمه روشن صبحگاهي، از شدت حزن و اندوه و در پريشانحالي راه خود را گم كرده و اشتباهاً بر سر قبر ديگري رفتند. زنان در حالي كه اندوهناك و مضطرب بودند، با ديدن قبر خالي عيسي تصور كردهاند كه عيسي قيام نموده است. اين تئوري نيز مانند تئوري قبلي با شكست مواجه ميشود، چرا كه اگر زنان بر سر قبري اشتباه رفته بودند، پس چرا روساي كهنه و ديگر دشمنان عيسي به قبري كه عيسي در آن بود نرفتند و بدن عيسي را به مردم نشان ندادند؟ وانگهي باوركردني نيست كه پطرس و يوحنا و همچنين يوسف اهل رامه كه صاحب قبر بود نيز تسليم چنين اشتباهي گردند و حتماً اين مشكل و ابهام را رفع ميكردند. بعلاوه، قبري كه عيسي در آن به خاك سپرده شد يك قبر خصوصي بود و نه يك آرامگاه عمومي، بنابراين در آن نزديكيها قبر ديگري نبود كه زنان را دچار اشتباه كند.تئوري بيهوش شدن عيسي نيز يكي ديگر از تئوريهايي است كه سعي دارد قبر خالي عيسي را توضيح دهد.در اين بينش، عيسي عملاً فوت نكرد. سهواً اعلام شد كه عيسي مرده است در حالي كه او به علت خستگي مفرط و درد و خونريزي بيش از اندازه، فقط بيهوش شد و زماني كه او را درون قبر خنك گذاشتند به هوش آمد. عيسي از قبر بيرون آمد و به شاگردان خود ظاهر شد و شاگردان تصور كردند كه او از مردگان برخاسته است. اين تئوري جديدالاحداث است. اين تئوري براي اولين بار در پايان قرن هجدهم پديدار شد. در ميان حملات شديدي كه در طول قرون متمادي به مسيحيت شده است، چنين اظهارنظري ديده نشده است. تمامي اظهارات قبلي كه دربارة مرگ مسيح نگاشته شده است با قوت و تاكيد بيان شده اند.بياييد براي يك لحظه فرض كنيم كه عيسي را در حالي كه بيهوش بود زنده دفن كردند. آيا ميتوان باور كرد كه عيسي توانسته است مدت سه روز درون آن قبر مرطوب بدون آب و غذا و هيچگونه رسيدگي و توجهي زنده بماند؟ آيا او ميتوانست نيرو و قدرت لازم را داشته باشد كه خود را از درون كفن پيچيده شده رها ساخته و بعد هم سنگي به آن سنگيني را از در قبر هل دهد؟ آيا او توانايي اين را داشت تا بر نگهبان رومي غلبه كرده و پاي پياده كيلومترها مسافت را بر روي پاهايي كه با ميخ طويله سوراخ شده بود، بپيمايد؟ اگر باور كنيم كه چنين اتفاقي افتاده است، پس بايد ايماني خارقالعادهتر از ايماني ساده مبني بر قيام مسيح داشته باشيم.حتي يك منتقد آلماني به نام ديويد اشتراوس كه به هيچ وجه اعتقادي به قيام عيسي ندارد نيز معتقد است كه اين فرضيه غير قابل قبول و باور نكردني است. او گفت: «كسي كه نيمه جان و تازه از قبر بيرون آمده است و ضعيف و بيمار، خودش را به زور به جلو ميكشد و احتياج مبرم به مداواي پزشكي همچون پانسمان، تقويت شدن و دلسوزي و نگهداري دارد، ممكن نيست بتواند اين پندار و گمان را در شاگردانش ايجاد كند كه او بر مرگ و قبر غلبه يافته و پادشاه حيات است.»بالاخره اگر اين تئوري صحيح است، پس عيسي خود نيز گرفتار دروغهايي زشت و آشكار بود. شاگردان عيسي ايمان داشتند و به ديگران نيز موعظه ميكردند كه عيسي مرده بود اما باز زنده شد. عيسي اين ايمان و باور را باطل نساخت بلكه آن را تشويق و ترغيب نمود.تنها تئورياي كه قادر است قبر خالي را كاملاً توضيح دهد، قيام مسيح از مردگان است.زندگي عيسي مسيح چه مفهومي براي شما دارد؟اگر عيسي مسيح از مردگان برخاست تا ثابت نمايد كه او خداست، پس او امروز زنده است. عيسي نميخواهد كه ما فقط او را بپرستيم، بلكه او مشتاق است تا ما او را بشناسيم و او را به زندگي خود دعوت كنيم. عيسي فرمود: «اينك بر در ايستاده ميكوبم؛ اگر كسي آواز مرا بشنود و در را باز كند، به نزد او در خواهم آمد و با وي شام خواهم خورد و او نيز با من.» (مكاشفه 3 : 20)كارل گوستاو يونگ گفت: «دليل وجود اختلالات رواني در زمان كنوني، پوچي است.» همة ما آرزو داريم كه زندگي ما معنا و ژرفا داشته باشد. عيسي حاضر است به ما يك زندگي پرمعنا و پربركت عطا كند كه تنها از طريق ايجاد رابطه با او امكانپذير است. عيسي فرمود: «من آمدم تا ايشان حيات يابند و آن را زيادتر حاصل كنند.» (يوحنا 10 : 10)چون عيسي مصلوب شد و تمامي گناهان نوع بشر را بر خود گرفت، او امروز قادر است بخشش، پذيرش و ايجاد يك رابطة واقعي و حقيقي را به ما عطا كند.هم اكنون شما ميتوانيد عيسي مسيح را به زندگي خود دعوت كنيد. شما ميتوانيد اين را به او بگوييد: «اي عيسي، از تو ممنونم كه به خاطر گناهان من مصلوب شدي. از تو خواهش ميكنم كه گناهان مرا ببخشي و هم اينك وارد زندگي من شوي. از اينكه اجازه دادي تا با تو رابطه داشته باشم از تو تشكر ميكنم.»

یکی دیگر از انبیا عهد عتیق : ایلیا Elijah

ایلیا به معنای یهوه خدایِ من است می باشد. ایلیا نام یکی از انبیای بزرگ اسرائیل از اهالی تِشْبی‌ كه‌ در جِلْعاد ساکن و در دوران اخاب، اخزیا و یهُورام می‌زیسته، بوده است. تمامی‌دوران زندگی او در بلند کردن و سرفراز کردن نام یهوه بوده است. در اولین قسمتی که کتاب مقدس از وی نام می‌برد در حضور اخاب است که در مورد عدم ریزش باران نبوت می‌کند و مدت سه سال و نیم بارن نمی‌بارد و خشکسالی همه جا را فر می‌گیرد. خداوند از وی می‌خواهد که آنجا را ترک کرده و به طرف مشرق، در کنار رود كَرِیت در نزدیکی اردن برود. پس از آنکه رود کریت خشک می‌شود خداوند وی را به صَرَفَه‌ که نزدیک صیدون است فرستاده و به خانه بیوه زنی هدایت می‌کند و وی برای مدت دو سال در آنجا می‌ماند و روغن و آرد آنان را برای خوراک برکت داده و پسر بیوه زن را که مرده بوده به حیات باز می‌گرداند. 
پس از سه سال خداوند از ایلیا می‌خواهد که برود و خود را به اخاب نشان دهد. ایلیا در ابتدا به عوبدیا که از خادمین اخاب و مرد ایمانداری بوده، برخورد می‌کند و سپس خود را به اخاب نشان می‌دهد. اخاب با اِیزابَل‌، دختر اَتْبَعْل‌، پادشاه‌ صیدونیان‌ ازدواج کرده و بت بعل متعلق به صیدونیان را پرستش و در سامره یک بتخانه و قربانگاه برای بعل ساخته و سپس به ساختن بتهای دیگر پرداخت. هیچ پادشاهی به اندازه وی خداوند را خشمگین نساخته بود. ایلیا تنها نبی باقیمانده، اخاب را مورد توبیخ قرار داده و میگوید خشکسالی همچنان ادامه خواهد یافت اگر بتهای بعل از اسرائیل جمع نشوند، و کاهنان بت پرست را جهت اثبات خدایشان در کوه کرمل به مبارزه می‌طلبد. یهوه با روشن کردن آتش قربانی ایلیا حقانیت خود را به اثبات می‌رساند و مردم دوباره به پرستش یهوه روی آورده و ایلیا و مردم تمام انبیای بعل را گرفته و در کنار رود قیشون کشتند، سپس بعد از سه سال باران بارید و ایلیا به یزْرَعِیل رفت. پس از پیروزی یهوه بر کوه کرمل، ایزابل همسر اخاب، ایلیا را تهدید کرد که فردای آن روز وی را به قتل برساند. 
ایلیا برای حفظ جانش به بئرشَبَع‌ که در یهودا می‌باشد، رفته و زیر درخت اَرْدَج‌ می‌خوابد که فرشته خداوند بر وی ظاهر شد و ایلیا پس از خوردن و آشامیدن به کوه حوریب که چهل روز فاصله بود رفته و داخل غاری شده و خداوند او را به بیابان دمشق هدایت کرده و او را جهت مسح حَزائیل به پادشاهی اَرام و مسح ییهُو به پادشاهی اسرائیل و مسح اَلِیشَع به نبی شدن، انتخاب کرد.‌ 
ایلیا در باره عاقبت و مرگ اخاب و ایزابل نبوت کرده و به آنها هشدار می‌دهد. تا مدت شش سال پس از آن که نبوت ایلیا در باره آنان به اجرا در می‌آید، در کتاب مقدس از ایلیا چیزی گفته نمی‌شود. 
اخزیا که پس از مرگ پدرش اخاب به سلطنت رسیده بود، روزی از ایوان طبقه بالای قصر خود در سامره به پایین افتاد و بشدت مجروح گردید. اخزیا قاصدانی را نزد بَعْل‌ زَبُوب‌، خدای‌ عَقْرُون‌ فرستاد تا در مورد بهبودیش سوال کنند. ایلیای نبی نبوت کرده و به وی گفت، به علت آنکه به جای مشورت با خداوند به پیش خدایان دیگر فرستادی، از بستر بیماری بر نخواهی خاست و خواهی مرد. پس همانطور که ایلیا گفته بود، اخزیا مُرد. 
ایلیا نامه‌ای به یهورام پادشاه اسرائیل فرستاد و پس از آنکه اعمال بد وی را به او یادآوری کرد، مرگ او را با مرضی سخت و ناعلاج نبوت کرده و یهورام به مرضی ناعلاج درگذشت. 
ایلیای نبی زمانیکه با الیشع به آنطرف رود اردن رسیدند، ناگهان‌ عرابه‌ای‌ آتشین‌ كه‌ اسبان‌ آتشین‌ آن‌ را می‌كشیدند، ظاهر شده و آن‌ دو را از هم‌ جدا كرد و ایلیا در گردباد به‌ آسمان‌ بالا رفت‌ و الیشع دیگر او را ندید و دو برابر روح ایلیا بر الیشع قرار گرفت.
پادشاهان اول باب ۱۷ آیه ۱ تا ۳ 
۱ و ایلیای‌ تِشْبی‌ كه‌ از ساكنان‌ جِلْعاد بود،به‌ اَخاب‌ گفت‌: «به‌ حیات‌ یهُوَه‌، خدای‌ اسرائیل‌ كه‌ به‌ حضور وی‌ ایستاده‌ام‌ قَسَم‌ كه‌ در این‌ سالها شبنم‌ و باران‌ جز به‌ كلام‌ من‌ نخواهد بود.» ۲ و كلام‌ خداوند بر وی‌ نازل‌ شده‌، گفت‌: ۳ « از اینجا برو و به‌ طرف‌ مشرق‌ توجه‌ نما و خویشتن‌ را نزد نهر كَرِیت‌ كه‌ در مقابل‌ اُرْدُنّ است‌، پنهان‌ كن. 
پادشاهان اول باب ۱۷ آیه ۷ تا ۹ 
۷ و بعد از انقضای‌ روزهای‌ چند، واقع‌ شد كه‌ نهر خشكید زیرا كه‌ باران‌ در زمین‌ نبود. ۸ و كلام‌ خداوند بر وی‌ نازل‌ شده‌، گفت‌: ۹ «برخاسته‌، به‌ صَرَفَه‌ كه‌ نزد صیدون‌ است‌ برو و در آنجا ساكن‌ بشو. اینك‌ به‌ بیوه‌زنی‌ در آنجا امر فرموده‌ام‌ كه‌ تو را بپرورد.» 
پادشاهان اول باب ۱۷ آیه ۱۹ تا ۲۲ 
۱۹ او وی‌ را گفت‌: «پسرت‌ را به‌ من‌ بده‌.» پس‌ او را از آغوش‌ وی‌ گرفته‌، به‌ بالاخانه‌ای‌ كه‌ در آن‌ ساكن‌ بود، برد و او را بر بستر خود خوابانید. ۲۰ و نزد خداوند استغاثه‌ نموده‌، گفت‌: «ای‌ یهُوَه‌، خدای‌ من‌، آیا به‌ بیوه‌زنی‌ نیز كه‌ من‌ نزد او مأوا گزیده‌ام‌ بلا رسانیدی‌ و پسر او را كشتی‌؟» ۲۱ آنگاه‌ خویشتن‌ را سه‌ مرتبه‌ بر پسر دراز كرده‌، نزد خداوند استغاثه‌ نموده‌، گفت‌: «ای‌ یهُوَه‌،خدای‌ من‌، مسألت‌ اینكه‌ جان‌ این‌ پسر به‌ وی‌ برگردد.» ۲۲ و خداوند آواز ایلیا را اجابت‌ نمود و جان‌ پسر به‌ وی‌ برگشت‌ كه‌ زنده‌ شد. 
یعقوب باب ۵ آیه ۱۷ 
۱۷ الیاس‌ مردی‌ بود صاحب‌ حواس‌ مثل‌ ما و به‌ تمامی‌دل‌ دعا کرد که‌ باران‌ نبارد و تا مدت‌ سه‌ سال‌ و شش‌ ماه‌ نبارید. 
پادشاهان اول باب ۱۸ آیه ۱ تا ۲ 
۱ و بعد از روزهای‌ بسیار، كلام‌ خداوند در سال‌ سوم‌، به‌ ایلیا نازل‌ شده‌، گفت‌: «برو و خود را به‌ اَخاب‌ بنما و من‌ بر زمین‌ باران‌ خواهم‌ بارانید.» ۲ پس‌ ایلیا روانه‌ شد تا خود را به‌ اَخاب‌ بنماید و قحط‌ در سامره‌ سخت‌ بود. 
پادشاهان اول باب ۱۸ آیه ۷ تا ۸ 
۷ و چون‌ عوبدیا در راه‌ بود، اینك‌ ایلیا بدو برخورد؛ و او وی‌ را شناخته‌، به‌ روی‌ خود در افتاده‌، گفت‌: «آیا آقای‌ من‌ ایلیا، تو هستی‌؟» ۸ اورا جواب‌ داد كه‌ «من‌ هستم‌؛ برو و به‌ آقای‌ خود بگو كه‌ اینك‌ ایلیاست‌.» 
پادشاهان اول باب ۱۸ آیه ۱۷ تا ۴۶ 
۱۷ و چون‌ اَخاب‌ ایلیا را دید، اَخاب‌ وی‌ را گفت‌: «آیا تو هستی‌ كه‌ اسرائیل‌ را مضطرب‌ می‌سازی‌؟» ۱۸ گفت‌: «من‌ اسرائیل‌ را مضطرب‌ نمی‌سازم‌، بلكه‌ تو و خاندان‌ پدرت‌؛ چونكه‌ اوامر خداوند را ترك‌ كردید و تو پیروی‌ بعلیم‌ را نمودی‌. ۱۹ پس‌ الا´ن‌ بفرست‌ و تمام‌ اسرائیل‌ رانزد من‌ بر كوه‌ كرمل‌ جمع‌ كن‌ و انبیای‌ بعل‌ را نیز چهارصد و پنجاه‌ نفر، و انبیای‌ اشیریم‌ را چهارصد نفر كه‌ بر سفرة‌ ایزابل‌ می‌خورند.» ۲۰ پس‌ اَخاب‌ نزد جمیع‌ بنی‌اسرائیل‌ فرستاده‌، انبیا را بر كوه‌ كرمل‌ جمع‌ كرد. ۲۱ و ایلیا به‌ تمامی‌قوم‌ نزدیك‌ آمده‌، گفت‌: «تا به‌ كی‌ در میان‌ دو فرقه‌ می‌لنگید؟ اگر یهُوَه‌ خداست‌، او را پیروی‌ نمایید! و اگر بَعْل‌ است‌، وی‌ را پیروی‌ نمایید!» اما قوم‌ در جواب‌ او هیچ‌ نگفتند. ۲۲ پس‌ ایلیا به‌ قوم‌ گفت‌: «من‌ تنها نبی یهُوَه‌ باقی‌ مانده‌ام‌ و انبیای‌ بَعل‌ چهارصد و پنجاه‌ نفرند. ۲۳ پس‌ به‌ ما دو گاو بدهند و یك‌ گاو به‌ جهت‌ خود انتخاب‌ كرده‌، و آن‌ را قطعه‌ قطعه‌ نموده‌، آن‌ را بر هیزم‌ بگذارند و آتش‌ ننهند؛ و من‌ گاو دیگر را حاضر ساخته‌، بر هیزم‌ می‌گذارم‌ و آتش‌ نمی‌نهم‌. ۲۴ و شما اسم‌ خدای‌ خود را بخوانید و من‌ نام‌ یهُوَه‌ را خواهم‌ خواند؛ و آن‌ خدایی‌ كه‌ به‌ آتش‌ جواب‌ دهد، او خدا باشد.» و تمامی‌قوم‌ در جواب‌ گفتند: «نیكو گفتی‌.» ۲۵ پس‌ ایلیا به‌ انبیای‌ بَعْل‌ گفت‌: «یك‌ گاو برای‌ خود انتخاب‌ كرده‌، شما اول‌ آن‌ را حاضر سازید زیرا كه‌ بسیار هستید و به‌ نام‌ خدای‌ خود بخوانید، اما آتش‌ نگذارید.» ۲۶ پس‌ گاو را كه‌ به‌ ایشان‌ داده‌ شده‌ بود، گرفتند و آن‌ را حاضر ساخته‌، نام‌ بعل‌ را از صبح‌ تا ظهر خوانده‌، می‌گفتند: «ای‌ بعل‌ ما را جواب‌ بده‌.» لیكن‌ هیچ‌ صدا یا جوابی‌ نبود و ایشان‌ بر مذبحی‌ كه‌ ساخته‌ بودند، جست‌ و خیز می‌نمودند. ۲۷ و به‌ وقت‌ ظهر، ایلیا ایشان‌ را مسخره‌ نموده‌، گفت‌: «به‌ آواز بلند بخوانید زیرا كه‌ او خداست‌! شاید متفكّر است‌ یا به‌ خلوت‌ رفته‌، یا در سفر می‌باشد، یا شاید كه‌ در خواب‌ است‌ و باید او را بیدار كرد!» ۲۸ و ایشان‌ به‌ آوازبلند می‌خواندند و موافق‌ عادت‌ خود، خویشتن‌ را به‌ تیغها و نیزه‌ها مجروح‌ می‌ساختند، به‌ حدی‌ كه‌ خون‌ بر ایشان‌ جاری‌ می‌شد. ۲۹ و بعد از گذشتن‌ ظهر تا وقت‌ گذرانیدن‌ هدیة‌ عصری‌، ایشان‌ نبوت‌ می‌كردند؛ لیكن‌ نه‌ آوازی‌ بود و نه‌ كسی‌ كه‌ جواب‌ دهد یا توجه‌ نماید. ۳۰ آنگاه‌ ایلیا به‌ تمامی‌قوم‌ گفت‌: «نزد من‌ بیایید.» و تمامی‌قوم‌ نزد وی‌ آمدند و مذبح‌ یهُوَه‌ را كه‌ خراب‌ شده‌ بود، تعمیر نمود. ۳۱ و ایلیا موافق‌ شمارة‌ اسباط‌ بنی‌یعقوب‌ كه‌ كلام‌ خداوند بر وی‌ نازل‌ شده‌، گفته‌ بود كه‌ نام‌ تو اسرائیل‌ خواهد بود، دوازده‌ سنگ‌ گرفت‌. ۳۲ و به‌ آن‌ سنگها مذبحی‌ به‌ نام‌ یهُوَه‌ بنا كرد و گرداگرد مذبح‌ خندقی‌ كه‌ گنجایش‌ دو پیمانه‌ بَزر داشت‌، ساخت‌. ۳۳ و هیزم‌ را ترتیب‌ داد و گاو را قطعه‌ قطعه‌ نموده‌، آن‌ را بر هیزم‌ گذاشت‌. پس‌ گفت‌: «چهار خُمْ از آب‌ پر كرده‌، آن‌ را بر قربانی‌ سوختنی‌ و هیزم‌ بریزید.» ۳۴ پس‌ گفت‌: «بار دیگر بكنید»؛ و گفت‌: «بار سوم‌ بكنید.» و بار سوم‌ كردند. ۳۵ و آب‌ گرداگرد مذبح‌ جاری‌ شد و خندق‌ نیز از آب‌ پر گشت‌. ۳۶ و در وقت‌ گذرانیدن‌ هدیة‌ عصری‌، ایلیای‌ نبی‌ نزدیك‌ آمده‌، گفت‌: «ای‌ یهُوَه‌، خدای‌ ابراهیم‌ و اسحاق‌ و اسرائیل‌، امروز معلوم‌ بشود كه‌ تو در اسرائیل‌ خدا هستی‌ و من‌ بندة‌ تو هستم‌ و تمام‌ این‌ كارها را به‌ فرمان‌ تو كرده‌ام‌. ۳۷ مرا اجابت‌ فرما ای‌ خداوند ! مرا اجابت‌ فرما تا این‌ قوم‌ بدانند كه‌ تو یهُوَه‌ خدا هستی‌ و اینكه‌ دل‌ ایشان‌ را باز پس‌ گردانیدی‌.» ۳۸ آنگاه‌ آتشِ یهُوَه‌ افتاده‌، قربانی‌ سوختنی‌ و هیزم‌ و سنگها و خاك‌ را بلعید و آب‌را كه‌ در خندق‌ بود، لیسید. ۳۹ و تمامی‌قوم‌ چون‌ این‌ را دیدند، به‌ روی‌ خود افتاده‌، گفتند: «یهُوَه‌، او خداست‌! یهُوَه‌ او خداست‌!» ۴۰ و ایلیا به‌ ایشان‌ گفت‌: «انبیای‌ بَعْل‌ را بگیرید و یكی‌ از ایشان‌ رهایی‌ نیابد.» پس‌ ایشان‌ را گرفتند و ایلیا ایشان‌ را نزد نهر قیشون‌ فرود آورده‌، ایشان‌ را در آنجا كشت‌. ۴۱ و ایلیا به‌ اَخاب‌ گفت‌: «برآمده‌، اكل‌ و شرب‌ نما زیرا كه‌ صدای‌ بارانِ بسیار می‌آید.» ۴۲ پس‌ اَخاب‌ برآمده‌، اكل‌ و شرب‌ نمود. و ایلیا بر قلة‌ كَرْمَل‌ برآمد و به‌ زمین‌ خم‌ شده‌، روی‌ خود را به‌ میان‌ زانوهایش‌ گذاشت‌. ۴۳ و به‌ خادم‌ خود گفت‌: «بالا رفته‌، به‌ سوی‌ دریا نگاه‌ كن‌.» و او بالا رفته‌، نگریست‌ و گفت‌ كه‌ چیزی‌ نیست‌ و او گفت‌: «هفت‌ مرتبه‌ دیگر برو.» ۴۴ و در مرتبه‌ هفتم‌ گفت‌ كه‌ «اینك‌ ابری‌ كوچك‌ به‌ قدر كف‌ دست‌ آدمی‌از دریا برمی‌آید.» او گفت‌: «برو و به‌ اَخاب‌ بگو كه‌ ارابة‌ خود را ببند و فرود شو مبادا باران‌ تو را مانع‌ شود.» ۴۵ و واقع‌ شد كه‌ در اندك‌ زمانی‌، آسمان‌ از ابرِ غلیظ‌ و باد، سیاه‌ فام‌ شد، و باران‌ سخت‌ بارید و اَخاب‌ سوار شده‌، به‌ یزْرَعِیل‌ آمد. ۴۶ و دست‌ خداوند بر ایلیا نهاده‌ شده‌، كمر خود را بست‌ و پیش‌ روی‌ اَخاب‌ دوید تا به‌ یزْرَعِیل‌ رسید. 
پادشاهان اول باب ۱۹ آیه ۱ تا ۵ 
۱ و اَخاب‌ ، ایزابل‌ را از آنچه‌ ایلیا كرده‌، و چگونه‌ جمیع‌ انبیا را به‌ شمشیر كشته‌ بود، خبر داد. ۲ و ایزابل‌ رسولی‌ نزد ایلیا فرستاده‌، گفت‌: «خدایان‌ به‌ من‌ مثل‌ این‌ بلكه‌ زیاده‌ از این‌ عمل‌ نمایند اگر فردا قریب‌ به‌ این‌ وقت‌، جان‌ تو رامثل‌ جان‌ یكی‌ از ایشان‌ نسازم‌.» ۳ و چون‌ این‌ را فهمید، برخاست‌ و به‌ جهت‌ جان‌ خود روانه‌ شده‌، به‌ بئرشَبَع‌ كه‌ در یهوداست‌ آمد و خادم‌ خود را در آنجا واگذاشت‌. ۴ و خودش‌ سفر یك‌ روزه‌ به‌ بیابان‌ كرده‌، رفت‌ و زیر درخت‌ اَرْدَجی‌ نشست‌ و برای‌ خویشتن‌ مرگ‌ را خواسته‌، گفت‌: «ای‌ خداوند بس‌ است‌! جان‌ مرا بگیر زیرا كه‌ از پدرانم‌ بهتر نیستم‌.» ۵ و زیر درخت‌ اَرْدَج‌ دراز شده‌، خوابید. و اینك‌ فرشته‌ای‌ او را لمس‌ كرده‌، به‌ وی‌ گفت‌: «برخیز و بخور.» 
پادشاهان اول باب ۱۹ آیه ۸ تا ۱۰ 
۸ پس‌ برخاسته‌، خورد و نوشید و به‌ قوت‌ آن‌ خوراك‌، چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ تا حوریب‌ كه‌ كوه‌ خدا باشد، رفت‌. ۹ و در آنجا به‌ مَغاره‌ای‌ داخل‌ شده‌، شب‌ را در آن‌ بسر برد. و اینك‌ كلام‌ خداوند به‌ وی‌ نازل‌ شده‌، او را گفت‌: «ای‌ ایلیا تو را در اینجا چه‌ كار است‌؟» ۱۰ او در جواب‌ گفت‌: «به‌ جهت‌ یهُوَه‌، خدای‌ لشكرها، غیرت‌ عظیمی‌دارم‌ زیرا كه‌ بنی‌اسرائیل‌ عهد تو را ترك‌ نموده‌، مذبح‌های‌ تو را منهدم‌ ساخته‌، و انبیای‌ تو را به‌ شمشیر كشته‌اند، و من‌ به‌ تنهایی‌ باقی‌ مانده‌ام‌ و قصد هلاكت‌ جان‌ من‌ نیز دارند.» 
پادشاهان اول باب ۱۹ آیه ۱۵ تا ۱۶ 
۱۵ پس‌ خداوند به‌ او گفت‌: «روانه‌ شده‌، به‌ راه‌ خود به‌ بیابان‌ دمشق‌ برگرد. و چون‌ برسی‌، حَزائیل‌ را به‌ پادشاهی‌ اَرام‌ مسح‌ كن‌، ۱۶ و ییهُو ابن‌ نِمْشی‌ را به‌ پادشاهی اسرائیل‌ مسح‌ نما، و اَلِیشَع‌ بن‌ شافاط‌ را كه‌ از آبَل‌ مَحُولَه‌ است‌، مسح‌ كن‌ تا به‌ جای‌ تو نبی‌ بشود. 
پادشاهان اول باب ۲۱ آیه ۱۸ تا ۲۴ 
۱۸ « برخیز و برای‌ ملاقات‌ اَخاب‌ ، پادشاه‌ اسرائیل‌ كه‌ در سامره‌ است‌، فرود شو. اینك‌ او درتاكستان‌ نابوت‌ است‌ كه‌ به‌ آنجا فرود شد تا آن‌ را متصرّف‌ شود. ۱۹ و او را خطاب‌ كرده‌، بگو خداوند چنین‌ می‌گوید: آیا هم‌ قتل‌ نمودی‌ و هم‌ متصرّف‌ شدی‌؟ و باز او را خطاب‌ كرده‌، بگو خداوند چنین‌ می‌گوید: در جایی‌ كه‌ سگان‌ خون‌ نابوت‌ را لیسیدند، سگان‌ خون‌ تو را نیز خواهند لیسید.» ۲۰ اَخاب‌ به‌ ایلیا گفت‌: «ای‌ دشمن‌ من‌، آیا مرا یافتی‌؟» او جواب‌ داد: «بلی‌ تو را یافتم‌ زیرا تو خود را فروخته‌ای‌ تا آنچه‌ در نظر خداوند بد است‌، بجا آوری‌. ۲۱ اینك‌ من‌ بر تو بلا آورده‌، تو را بالكلّ هلاك‌ خواهم‌ ساخت‌، و از اَخاب‌ هر مرد را خواه‌ محبوس‌ و خواه‌ آزاد در اسرائیل‌ منقطع‌ خواهم‌ ساخت‌. ۲۲ و خاندان‌ تو را مثل‌ خاندان‌ یرُبْعام‌ بن‌نباط‌ و مانند خاندان‌ بَعْشا ابن‌ اَخِیا خواهم‌ ساخت‌ به‌ سبب‌ اینكه‌ خشم‌ مرا به‌ هیجان‌ آورده‌، و اسرائیل‌ را مرتكب‌ گناه‌ ساخته‌ای‌.» ۲۳ و دربارة‌ ایزابل‌ نیز خداوند تكلم‌ نموده‌، گفت‌: «سگانْ ایزابل‌ را نزد حصار یزْرَعِیل‌ خواهند خورد. ۲۴ هر كه‌ را از كسان‌ اَخاب‌ در شهر بمیرد، سگان‌ بخورند و هر كه‌ را در صحرا بمیرد، مرغان‌ هوا بخورند.» 
پادشاهان دوم باب ۱ آیه ۲ 
۲ و اَخَزْیا از پنجرة‌ بالاخانة‌ خود كه‌ در سامره‌ بود افتاده‌، بیمار شد. پس‌ رسولان‌ را روانه‌ نموده‌، به‌ ایشان‌ گفت‌: «نزد بَعْل‌ زَبُوب‌، خدای‌ عَقْرُون‌ رفته‌، بپرسید كه‌ آیا از این‌ مرض‌ شفا خواهم‌ یافت‌؟» 
پادشاهان دوم باب ۱ آیه ۶ تا ۸ 
۶ ایشان‌ در جواب‌ وی‌ گفتند: «شخصی‌ به‌ ملاقات‌ ما برآمده‌، ما را گفت‌: بروید و نزد پادشاهی‌ كه‌ شما را فرستاده‌ است‌، مراجعت‌ كرده‌، او را گویید: خداوند چنین‌ می‌فرماید: آیا از این‌ جهت‌ كه‌ خدایی‌ در اسرائیل‌ نیست‌، تو برای‌ سؤال‌ نمودن‌ از بَعْل‌ زَبُوب‌، خدای‌ عَقْرُون‌ می‌فرستی‌؟ بنابراین‌ از بستری‌ كه‌ به‌ آن‌ برآمدی‌، فرود نخواهی‌ شد بلكه‌ البته‌ خواهی‌ مُرد.» ۷ او به‌ ایشان‌ گفت‌: «هیأت‌ شخصی‌ كه‌ به‌ ملاقات‌ شما برآمد و این‌سخنان‌ را به‌ شما گفت‌ چگونه‌ بود؟» ۸ ایشان‌ او را جواب‌ دادند: «مرد موی‌دار بود و كمربند چرمی‌بر كمرش‌ بسته‌ بود.» او گفت‌: «ایلیای‌ تِشْبی‌ است‌.» 
پادشاهان دوم باب ۱ آیه ۱۶ تا ۱۷ 
۱۶ و وی‌ را گفت‌: « خداوند چنین‌ می‌گوید: چونكه‌ رسولان‌ فرستادی‌ تا از بَعْل‌ زَبُوب‌، خدای‌ عَقْرُون‌ سؤال‌ نمایند، آیا از این‌ سبب‌ بود كه‌ در اسرائیل‌ خدایی‌ نبود كه‌ از كلام‌ او سؤال‌ نمایی‌؟ بنابراین‌ از بستری‌ كه‌ به‌ آن‌ برآمدی‌، فرود نخواهی‌ شد البته‌ خواهی‌ مرد.» ۱۷ پس‌ او موافق‌ كلامی‌كه‌ خداوند به‌ ایلیا گفته‌ بود، مرد و یهُورام‌ در سال‌ دوم‌ یهُورام‌ بن‌ یهُوشافاط‌، پادشاه‌ یهودا در جایش‌ پادشاه‌ شد، زیرا كه‌ او را پسری‌ نبود. 
دوم تواریخ باب ۲۱ آیه ۱۲ تا ۱۵ 
۱۲ و مكتوبی‌ از ایلیای‌ نبی‌ بدو رسیده‌، گفت‌ كه‌ «یهُوَه‌، خدای‌ پدرت‌ داود، چنین‌ می‌فرماید: چونكه‌ به‌ راههای‌ پدرت‌ یهُوشافاط‌ و به‌ طریقهای‌ آسا پادشاه‌ یهودا سلوك‌ ننمودی‌، ۱۳ بلكه‌ به‌ طریق‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ رفتار نموده‌، یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌ را اغوا نمودی‌ كه‌ موافق‌ زناكاری‌ خاندان‌ اَخاب‌ مرتكب‌ زنا بشوند و برادران‌ خویش‌ را نیز از خاندان‌ پدرت‌ كه‌ از تو نیكوتر بودند به‌ قتل‌ رسانیدی‌، ۱۴ همانا خداوند قومت‌ و پسرانت‌ و زنانت‌ و تمامی‌اموالت‌ را به‌ بلای‌ عظیم‌ مبتلا خواهد ساخت‌. ۱۵ و تو به‌ مرض‌ سخت‌ گرفتارشده‌، در احشایت‌ چنان‌ بیماری‌ای‌ عارض‌ خواهد شد كه‌ احشایت‌ از آن‌ مرض‌ روزبه‌روز بیرون‌ خواهد آمد.» 
پادشاهان دوم باب ۲ آیه ۱ 
۱ و چون‌ خداوند اراده‌ نمود كه‌ ایلیا را درگردباد به‌ آسمان‌ بالا برد، واقع‌ شد كه‌ ایلیا و اَلِیشَع‌ از جلجال‌ روانه‌ شدند. 
پادشاهان دوم باب ۲ آیه ۹ تا ۱۲ 
۹ و بعد از گذشتن‌ ایشان‌، ایلیا به‌ اَلِیشَع‌ گفت‌: «آنچه‌ را كه‌ می‌خواهی‌ برای‌ تو بكنم‌، پیش‌ از آنكه‌ از نزد تو برداشته‌ شوم‌، بخواه‌.» اَلِیشَع‌ گفت‌: «نصیب‌ مضاعف‌ روح‌ تو بر من‌ بشود.» ۱۰ او گفت‌: «چیز دشواری‌ خواستی‌! اما اگر حینی‌ كه‌ از نزد تو برداشته‌ شوم‌ مرا ببینی‌، از برایت‌ چنین‌ خواهد شد والاّ نخواهد شد.» ۱۱ و چون‌ ایشان‌ می‌رفتند و گفتگو می‌كردند، اینك‌ ارابة‌ آتشین‌ و اسبان‌ آتشینْ ایشان‌ را از یكدیگر جدا كرد و ایلیا در گردباد به‌ آسمان‌ صعود نمود. ۱۲ و چون‌ اَلِیشَع‌ این‌ را بدید، فریاد برآورد كه‌ «ای‌ پدرم‌! ای‌ پدرم‌! ارابة‌ اسرائیـل‌ و سوارانش‌!» پـس‌ او را دیگـر ندید و جامة‌ خـود را گرفتـه‌، آن‌ را به‌ دو حصّـه‌ چاك‌ زد.

آشنایی با اشعیا نبی ؟

اشعیا Isaiah لغت فوق به معنای رستگاری خداوند می باشد. درمیان انبیای مشهور در کتاب مقدس، اشعیا، پادشاه انبیا می‌باشد. تمامی‌نگارشهای او از ادبیات عمیق و ژرفی برخوردار است و یکی از بزرگترین زمینه هایی که در تمامی‌نوشتجات او به چشم می‌خورد، رستگاری به واسطه ایمان است. اشعیا، پولس عهد قدیم است. در زبان عبری او yesha و در زبان لاتین Esaias یا Isaias نامیده می‌شود. مفهوم و معنای نام او «رستگاری خداوند» نمادی از پیام او می‌باشد. 
اشعیا پسر آموص و یکی از انبیای عهد عتیق است (اشعیا ۱: ۱؛ ۲: ۱). به نظر می‌آید که او به خانواده‌ای تعلق داشته است که می‌توانستند به آسانی به پادشاه دسترسی داشته باشند (اشعیا ۷: ۳)، و همچنین دارای رابطه صمیمی‌و نزدیک با کاهن بوده اند (اشعیا ۸: ۲). بر اساس روایت، اشعیا را پسر دایی عزّیا پادشاه می‌دانند. وی در دوران پادشاهی عزّیا و یوتام‌ و آحاز و حزقیا بر یهودا، زندگی می‌کرد و ساکن اورشلیم بوده است. نام همسر اشعیا، نبیه بود (اشعیا ۸: ۳)، این نام شاید به خاطر اینکه نبوت می‌کرده یا همسر یک نبی بوده است، نبیه نامیده می‌شده است. وی دارای دو پسر با نامهای نمادین، بنام مَهیر شَلال‌ حاش‌ بَز و شآریاشوب‌ بود. 
شآریاشوب نامی‌نمادین به معنای «یک باقی مانده، باز خواهد گشت» می‌باشد که توسط اشعیا برای پسرش اتنتخاب گردید (اشعیا ۷: ۳). و مهیرشلال حاش بز نام دیگر پسر اشعیا می‌باشد و این نام توسط خداوند برای او انتخاب گردید. مضمون این نام دلالت بر سرعت شکست و غارت سامره و دمشق توسط پادشاه آشور دارد. و اشعیا نبوت می‌کند که قبل از اینکه این طفل زبان باز کرده و بتواند پدرم و مادرم بگوید، این اتفاق خواهد افتاد (اشعیا ۸: ۱-۴). 
پس از مرگ عزّیا، زمانی که در هیکل مشغول پرستش خداوند بود، از طرف خداوند به عنوان نبی برگزیده و نبوت وی آغاز گردید (اشعیا ۶). وی با دقت و توجه به این خواندگی پاسخ داد و و این ماموریت را پذیرفت، هر چند که از ابتدا وی می‌دانست که هشدارها و اندرزهای او در میان قوم شنیده نمی‌شود و ثمری نخواهد نداشت (اشعیا ۶: ۹-۱۳). وی از نزدیکان حزقیا در دوران پادشاهی وی بوده است. شروع نبوت او با مرگ عزیا در حدود سال ۷۴۰ قبل از میلاد شروع گردید و او در زمان محاصره اورشلیم توسط سنخاریب در سال ۷۰۱ قبل از میلاد نیز می‌زیسته است، پس حداقل دوران نبوت اشعیا در حدود ۳۹ سال می‌باشد. 
در مورد مرگ وی هیچ اشاره‌ای در کتاب مقدس نشده ولی گفته می‌شود در زمان پادشاهی منسی کشته شد. وی یکی از بزرگترین انبیای عهد عتیق است که به نبی بشارت و شاهزاده انبیای عهد عتیق شهرت یافته است.
اشعیا باب ۱ آیه ۱ 
۱ رؤیای‌ اشعیا ابن‌ آموص‌ كه‌ آن‌ را درباره‌یهودا و اورشلیم‌، در روزهای‌ عزّیا و یوتام‌ و آحاز و حزقیا، پادشاهان‌ یهودا دید. 
اشعیا باب ۸ آیه ۳ 
۳ پس‌ من‌ به‌ نبیه‌ نزدیكی‌ كردم‌ و او حامله‌ شده‌، پسری‌ زایید. آنگاه‌ خداوند به‌ من‌ گفت‌: «او را مَهیر شَلال‌ حاش‌ بَز بنام‌، 
اشعیا باب ۷ آیه ۳ 
۳ آنگاه‌ خداوند به‌ اشعیا گفت‌: «تو با پسر خود شآریاشوب‌ به‌ انتهای‌ قنات‌ بركه‌ فوقانی‌ به‌ راه‌ مزرعه‌ گازر به‌ استقبال‌ آحاز بیرون‌ شو. 
اشعیا باب ۶ آیه ۱ 
۱ در سالی‌ كه‌ عزّیا پادشاه‌ مرد، خداوند را دیدم‌ كه‌ بر كرسی‌ بلند و عالی‌ نشسته‌ بود، و هیكل‌ از دامنهای‌ وی‌ پر بود. 
اشعیا باب ۶ آیه ۸ تا ۹ 
۸ آنگاه‌ آواز خداوند را شنیدم‌ كه‌ می‌گفت‌: «كه‌ را بفرستم‌ و كیست‌ كه‌ برای‌ ما برود؟» گفتم‌: «لبیك‌ مرا بفرست‌.» ۹ گفت‌: «برو و به‌ این‌ قوم‌ بگو البّته‌ خواهید شنید، امّا نخواهید فهمید و هرآینه‌خواهید نگریست‌ امّا درك‌ نخواهید كرد.

یحیی نبی گشاینده راه عیسی ؟



 یحیی نبی کسی که مسیح خداوند را تعمید داده و... از نسل کاهنان و دارای لقب تعمید دهنده می‌باشد . پدر او زکریا نام داشت و در زمان هیرودیس پادشاه از کاهنان خانه خدا بود و مادر یحیی تعمید دهنده، الیصابات که از قبیله کاهنان یهود و از نسل هارون برادر موسی بود. الیصابات و زکریا درستکار و نزد خداوند گرامی‌بودند. الیصابات نازا و تا زمان پیری دارای فرزندی نبود. بر اثر دعای زکریا، فرشته‌ای بر وی ظاهر و وعده فرزندی را به آنها می‌دهد. الیصابات حامله شده و پسری به دنیا آورد، که نام او را یحیی گزاردند (لوقا باب ۱). یحیی به معنی فیض خداوند می باشد. 
ماموریت یحیی تعمید دهنده بر اساس نبوت (متی ۳: ۳؛ اشعیا ۴۰: ۳؛ ملاکی ۳: ۱) می‌باشد. وی شش ماه قبل از عیسای مسیح بدنیا آمد و پس از بدنیا آمدن یحیی، تا سن سی سالگی دیگر هیچ گونه مطلبی در کتاب مقدس از وی دیده نمی‌شود. سپس در سن سی سالگی اولین اشاره کتاب مقدس به وی، در لوقا ۱: ۸۰ می‌باشد. 
یحیی باز کننده راه مسیح بود. ما در کتاب اناجیل زندگی او را بطور کامل نمی‌توانیم مشاهده کنیم. یحیی در ناصره بدنیا آمد و و تمام دوران جوانی خود را در کوههای یهودا که مابین اورشلیم و دریای مُرده قرار داشت، گذرانید (لوقا ۱: ۱۵؛ متی ۳: ۱-۱۲). 
در مدت زمانی که وی در میان مردم زندگی می‌کرد، اکثر مردم (حدودا یک چهارم) مجذوب سخنان و اعمال او می‌شدند. در مجموع اکثر سخنان وی در ضرورت توبه بود. او بر علیه صدوقیان و فریسیان موعظه کرده و آنان را افعی زاده می‌نامید و به آنان هشدار می‌داد که بصورت واقعی توبه کرده و فکر نکنند که به واسطه جدشان ابراهیم، دارای مزیتی نزد خداوند هستند (لوقا ۳: ۸). 
شهرت یحیی به گوش عیسی در ناصره رسید و او از جلیل به رود اردن آمد که توسط یحیی، تعمید بگیرد (متی ۳: ۵)، و مسیح توسط یحیی تعمید گرفت تا تمامی‌عدالت را به کمال رساند (متی ۳: ۱۵). یحیی تمامی‌کارهای خود را متوقف کرد و عیسی را تعمید داد زیرا وقت آن بود که پادشاه به پادشاهی خود وارد شود. یحیی به شاگردان خود گفت: نگاه کنید، این است بره خداوند. 
حدود شش ماه پس از آنکه یحیی در میان مردم به خدمت مشغول بود، بطور ناگهانی توسط هیرودیس دستگیر و در قلعه‌ای در شرق دریای مرده به زندان انداخته شد. یحیی تعمید دهنده هیرودیس را به خاطر ازدواج با زن برادر خود، هیرودیا مورد سرزنش قرار می‌داد. هیرودیا پس از جدا شدن از فیلپس‌، به همسری هیرودیس درآمد. هیرودیا همسر هیرودیس از یحیی به خاطر گفتارش کینه به دل داشت و خواهان مرگ یحیی بود (متی ۱۴: ۳؛ مرقس ۶: ۱۷؛ لوقا ۳: ۱۹). در جشن تولد هیرودیس در ضیافت و بزمی‌که به این مناسبت برقرار شده بود، سالومه دختر هیرودیا با رقصش سبب شادی هیرودیس گردید و هیرودیس از سالومه خواست که هر چه می‌خواهد بگوید. سالومه بر اساس توصیه مادرش، سر یحیی تعمید دهنده را درخواست کرد. بنا به درخواست سالومه، هیرودیس، دستور قتل یحیی تعمید دهنده را داد. و سر یحیی را در سینی به سالومه داد (متی ۱۴: ۳-۱۱؛ مرقس ۶: ۱۶-۲۸؛ لوقا ۳: ۱۹).
لوقا باب ۱ آیه ۵ تا ۷ 
۵ در ایام‌ هیرودیس‌، پادشاه‌ یهودیه‌، کاهنی‌ زکریا نام‌ از فرقه‌ ابیا بود که‌ زن‌ او از دختران‌ هارون‌ بود و الیصابات‌ نام‌ داشت‌. ۶ و هر دو در حضور خدا صالح‌ و به‌ جمیع‌ احکام‌ و فرایض‌ خداوند، بی‌عیب‌ سالک‌ بودند. ۷ و ایشان‌ را فرزندی‌ نبود زیرا که‌ الیصابات‌ نازاد بود و هر دو دیرینه‌ سال‌ بودند. 
لوقا باب ۱ آیه ۱۳ 
۱۳ فرشته‌ بدو گفت‌: “ای‌ زکریا ترسان‌ مباش‌،زیرا که‌ دعای‌ تو مستجاب‌ گردیده‌ است‌ و زوجه‌ات‌ الیصابات‌ برای‌ تو پسری‌ خواهد زایید و او را یحیی‌ خواهی‌ نامید. 
لوقا باب ۱ آیه ۲۴ 
۲۴ و بعد از آن‌ روزها، زن‌ او الیصابات‌ حامله‌ شده‌، مدت‌ پنج‌ ماه‌ خود را پنهان‌ نمود و گفت‌: 
لوقا باب ۱ آیه ۵۶ تا ۶۳ 
۵۶ و مریم‌ قریب‌ به‌ سه‌ ماه‌ نزد وی‌ ماند، پس‌ به‌ خانه‌ خود مراجعت‌ کرد. ۵۷ اما چون‌ الیصابات‌ را وقت‌ وضع‌ حمل‌ رسید، پسری‌ بزاد. ۵۸ و همسایگان‌ و خویشان‌ او چون‌ شنیدند که‌ خداوند رحمت‌ عظیمی‌بر وی‌ کرده‌، با او شادی‌ کردند. ۵۹ و واقع‌ شد در روز هشتم‌ چون‌ برای‌ ختنه‌ طفل‌ آمدند، که‌ نام‌ پدرش‌ زکریا را بر او می‌نهادند. ۶۰ اما مادرش‌ ملتفت‌ شده‌، گفت‌: “نی‌ بلکه‌ به‌ یحیی‌ نامیده‌ می‌شود.” ۶۱ به‌ وی‌ گفتند: “از قبیله‌ تو هیچ‌کس‌ این‌ اسم‌ را ندارد.” ۶۲ پس‌ به‌ پدرش‌ اشاره‌ کردند که‌ “او را چه‌ نام‌ خواهی‌ نهاد؟” ۶۳ او تخته‌ای‌ خواسته‌ بنوشت‌ که‌ “نام‌ او یحیی‌ است‌” و همه‌ متعجب‌ شدند. 
متی باب ۳ آیه ۳ 
۳ زیرا همین‌ است‌ آنكه‌ اشعیای نبی از او خبر داده‌، میگوید: «صدای ندا كننده‌ای در بیابان‌ كه‌ راه‌ خداوند را مهیا سازید و طُرُق‌ او را راست‌ نمایید.» 
اشعیا باب ۴۰ آیه ۳ 
۳ صدای‌ ندا كننده‌ای‌ در بیابان‌، راه‌ خداوند را مهیا سازید و طریقی‌ برای‌ خدای‌ ما در صحرا راست‌ نمایید. 
ملاکی باب ۳ آیه ۱ 
۱ اینك‌ من‌ رسول‌ خود را خواهم‌ فرستاد و او طریق‌ را پیش‌ روی‌ من‌ مهیا خواهد ساخت‌؛ و خداوندی‌ كه‌ شما طالب‌ او می‌باشید، ناگهان‌ به‌ هیكل‌ خود خواهد آمد، یعنی‌ آن‌ رسول‌ عهدی‌ كه‌ شما از او مسرور می‌باشید. هان‌ او می‌آید! قول‌ یهوه‌ صبایوت‌ این‌ است‌. 
لوقا باب ۱ آیه ۸۰ 
۸۰ پس‌ طفل‌ نمو کرده‌، در روح‌ قوی‌ می‌گشت‌ و تا روز ظهور خود برای‌ اسرائیل‌، در بیابان‌ بسر می‌برد. 
لوقا باب ۱ آیه ۱۵ 
۱۵ زیرا که‌ در حضور خداوند بزرگ‌ خواهد بود و شراب‌ و مسکری‌ نخواهد نوشید و از شکم‌ مادر خود، پر از روح‌القدس‌ خواهد بود. 
لوقا باب ۳ آیه ۸ 
۸ پس‌ ثمرات مناسب‌ توبه‌ بیاورید و در خاطر خود این‌ سخن‌ را راه‌ مدهید که‌ ابراهیم‌ پدر ماست‌، زیرا به‌ شما می‌گویم‌ خدا قادر است‌ که‌ از این‌ سنگها، فرزندان‌ برای‌ ابراهیم‌ برانگیزاند. 
متی باب ۳ آیه ۵ 
۵ در این‌ وقت‌، اورشلیم‌ و تمام‌ یهودیه‌ و جمیع‌ حوالی اُردُنّ نزد او بیرون‌ میآمدند، 
متی باب ۳ آیه ۱۵ 
۱۵ عیسی در جواب‌ وی گفت‌: «الا´ن‌ بگذار زیرا كه‌ ما را همچنین‌ مناسب‌ است‌ تا تمام‌ عدالت‌ را به‌ كمال‌ رسانیم‌. »پس‌ او را واگذاشت‌. 
متی باب ۱۴ آیه ۳ تا ۱۲ 
۳ زیرا که‌ هیرودیس‌ یحیی‌ را بخاطر هیرودیا، زن‌ برادر خود فیلپس‌ گرفته‌، در بند نهاده‌ و در زندان‌ انداخته‌ بود؛ ۴ چون‌ که‌ یحیی‌ بدو همی‌گفت‌: «نگاه‌ داشتن‌ وی‌ بر تو حلال‌ نیست‌. » ۵ و وقتی‌ که‌ قصد قتل‌ او کرد، از مردم‌ ترسید زیرا که‌ او را نبی‌ می‌دانستند. ۶ اما چون‌ بزم‌ میلاد هیرودیس‌ را می‌آراستند، دختر هیرودیا در مجلس‌ رقص‌ کرده‌، هیرودیس‌ را شاد نمود. ۷ ازاین‌ رو قسم‌ خورده‌، وعده‌ داد که‌ آنچه‌ خواهد بدو بدهد. ۸ و او از ترغیب‌ مادر خود گفت‌ که‌ «سریحیی‌ تعمیددهنده‌ را الان‌ در طبقی‌ به‌ من‌ عنایت‌ فرما. » ۹ آنگاه‌ پادشاه‌ برنجید، لیکن‌ بجهت‌ پاس قسم‌ و خاطر همنشینان‌ خود، فرمود که‌ بدهند. ۱۰ و فرستاده‌، سر یحیی‌ را در زندان‌ از تن‌ جدا کرد، ۱۱ و سر او را در طشتی‌ گذارده‌، به‌ دختر تسلیم‌ نمودند و او آن‌ را نزد مادر خود برد. ۱۲ پس‌ شاگردانش‌ آمده‌، جسد او را برداشته‌، به‌ خاک‌ سپردند و رفته‌، عیسی‌ را اطلاع‌ دادند. شاگردان یحیی بدن بدون سر وی را به خاک سپردند و سپس رفته و به عیسی اطلاع دادند (متی ۱۴: ۱۲). مرگ یحیی حدود سه سال قبل از مصلوب شدن مسیح اتفاق افتاد. مسیح در مورد یحیی شهادت داد که او یک چراغ روشن و درخشنده بوده است (یوحنا ۵: ۳۴)
۳۴ او چراغ‌ افروخته‌ و درخشنده‌ای‌ بود و شما خواستید که‌ ساعتی‌ به‌ نور او شادی‌ کنید.

همه چیز را با کلام خداوند بسنجید...




کتاب مقدس در دسترس ماست مطالعه کتاب بسیار مهم و نکته برانگیز است هر بار مرور کتاب مقدس برای ما ناگفته های خداوند را مکاشفه و آشکار میکند هر بار که کتاب مقدس را میخوانیم برای ما کلمات بسیار جدید است این برداشت برمیگردد به تازگی کلام  خداوند که هر بار برای ما این حالت را پیش میآورد اما سوال اینجاست آیا ما همه چیز را با کلام خدام میسنجیم یا اینکه با افکار وعقاید و در واقع با سلیقه و برداشت خود آن را تفسیر میکنم و بعد هم بر آن پافشاری میکنیم چطور باید فهمید که کلام خدا را امانت دار هستیم چطور میشود فهمید که به بیراهه نمیرویم ؟ و یک سری از این سوالات که برای هر ایمان داری پیش میاید . وقتی در افسسیان میخوانیم که پلوس رسول چگونه تشخیص داد که این کلیسا احتیاج به رشد روحانی داشته و باید همنیطور که عمر انسان میگذرد در واقع بلوغ فکری در زندگی روحانی خود هم داشته باشیم و پلوس رسول میگوید اول شیر خوار و بعد غذا خوار همانطورکه انسان در بدو تولد احتیاج به شیر دارد بعد کم کم که بزرگ شد و توانست به غذا بیفتد این کلمات چه مفهومی دارد و چه چیزی را بیان میکند در رساله افسسیان  4: 8-15: چون او به اعلی علیین صعود نمود اسیری را به اسیری برد و بخششها به مردم داد، در رساله افسسیان پلوس رسول تشخیص داد که ان کلیسا رشد روحانی کاملی نداشته و باید رشد روحانی نماید آیه 15 و در ایه 13 کتاب مقدس میفهمیم که شباهت زیادی بین رشد روحانی و جسمانی وجود دارد کتاب مقدس از سه مرحله روشد روحانی صحبت میکند که همان کودکی و نوجوانی و بلوغ میباشد اما عیسی مسیح همان بوده که بر زمین آمد یعنی نزول کرد و بعد صعود مفهوم  صعود بازگوکننده چه چیزی است میدانیم که او بر زمین آمد و بر خاکیان منت نهاد و چند صباحی بر زمین بوده ، همان است که صعود نیز کرد بالاتر از جمیع افلاک تا همه چیزها را پر کند و او بخشید بعضی رسولان و بعضی انبیا و بعضی مبشرین و بعضی شبانان و معلمان را برای تکمیل مقدسین برای کار خدمت برای بنای هیکل مسیح، تا همگی به یگانگی ایمان و معرفت تام پسر خدا و به انسان کامل به اندازه قامت پری مسیح برسیم. تا بعد از این اطفال  رانده شده از باد هر تعلیم نباشیم از دغل بازی مردمان در حیله اندیشی برای مکرهای گمراهی بلکه در محبت راستی نموده در هر چیز ترقی نماییم در او که سر است، یعنی مسیح
اول پطرس 2: 2 چون اطفال نوزاده، مشتاق شیر روحانی و بی غش باشید تا از آن برای نجات نمو کنید.
پطرس می گوید که مسیحیان این کلیسا مانند کودکان هستند. هیچ کس هنگام تولد بصورت انسان کامل و بالغ متولد نمی شود. ما نوزاد بدنیا آمده و رشد می کنیم. همینطور هم هر کسی از نو متولد شده و مسیحی می شود هیچ وقت مسیحی کامل ورشد کرده و بالغ نیست. ما کودکان روحانی هستیم و کم کم رشد کرده و بالغ می گردیم
یکی از شاخصه های طبیعی که ما را بطرف بچه ها جذب می کند کودکی و بیگناهی و سادگی آنهاست. یک کودک شیر خوار دارای گذشته نیست. اگر شما یک نوزاد در مسیح باشید هرگز گذشته شما ییاد آورده نمی شود. ممکن است شما قبل از ایمان آوردن شریرترین شخص بوده و گناهان زیادی کرده بوده باشید و زندگی خود را در گناه و شرارت بسر برده باشید ولی وقتی در مسیح از نو متولد می شوید شما انسانی دیگر می شوید تبدیل به یک خلقت تازه یک انسان جدید می گردید. شما از نو متولد می شوید
خداوند شما را بچشم یک کودک بیگناه نگاه می کند.
یک مسیحی تازه بدنیا آمده پر از ایمان است و مشتاق یادگیری است. همیشه می بایست روح تعلیم پذیر داشته باشیم. گاهی اوقات بعضی از افراد هنگامی که رشد می کنند متاسفانه تعلیم پذیر نمی باشند و گمان می برند که همه چیز را می دانند. اینگونه افراد را هیچ کس نمی تواند کمک کند حتی خود خداوند چون گوش شنوا ندارند و نمی خواهند نصیحتها و تعالیم دیگران را بپذیرند.
 نوزاد  به مسائل پیرامون بی توجهی است.  و هرگز احساس خطر نمیکند و اصولا خطر ار نمیداند پیست مثلا هرچیزی که بدستش می رسد می تواند بخورد . اگر به چای عذا چیزی ناپاک وآلوده بخورد و مثلا گل آلوده و یا ...ویا اینکه یک مار را ببیند با اآن بازی میکند و اگر انکبوتی بدستش برسد بطرف دهانش می برد. بچه ها در مورد این جور چیزها  احساس خطر نمیکنند .
حتی متاسفانه کودکانی بخاطر این بی توجهی به علت بلعیدن چیزهای که خوراکی نبوده است جانشانان را از دست داده اند. گاهی به علت بلعیدن  مواد پاک کننده شیمیایی و سم، آسپرین و یا داروهای دیگر این اتفاق می افتد. این کودکان از ضرری که این مواد ممکن است بر آنها داشته باشد آگاهی نداشته و برای این بی توجهی بهای سنگینی را پرداخته اند. این مطلب در مورد مسائل روحانی نیز صادق است . باید در مورد آنچه می شنویم و می بینیم و حتی خوراکهای روحانی خود نیز مواظب باشیم.هر آنچه از نظر روحانی ما را تغذیه می کند می بایست در نور کلام خدا آزموده شود. آنچه مخالف کلام خداوند است می تواند سمی و کشنده باشد و باید از آن برحذر بود . مواظب باشید هر تعلیمی را با کتاب مقدس، کلام خداوند بسنجید. بعضی از تعلیمات ممکن است تاثیر مهمی در زندگی ما نداشته باشد و بعضی از تعلیمات می توانند سمی و کشنده باشندو  ما مسیحیان از دنیا  گاهی تغذیه میکنیم و کلام خدا را فراموش میکنیم ، هرچیزی را به دهان خود می بریم بجز کلام خداوند را.
افسسیان4: 13 را باید آورید.آن چیزی که باعث جدایی ایمانداران می شود روح خداوند نیست بلکه شیطان است.
باید مواظب آنچه که می شنویم ، می بینیم و می خوریم باشیم (از نظر روحانی) چون ممکن است بر افکار ، ایمان و رشد روحانی ما تاثیر منفی داشته باشد.

آخر به خود آمد ؟


 هنگام مطالعه کتاب مقدس در انجیل لوقا به یکی از معروف ترین حکایتها بر میخوریم ؟لوقا 15 حکایت پسر گمشده نمونه بسیار زیبای و حکیمانه ای که عیسی مسیح برای بازگشت از خود که همان توبه است را بیان میکند . در این حکایت میبینم که آن پسر گمشده در اثر فسق وفجور های که کرده چگونه به فلاکت و بدبختی افتاده و متوجه وضع وخیم خود میشود و در آیه 17 میبینم که میفرماید "آخر به خود آمد " نخستین گام بسوی بازگشت و توبه و بازگشت به سوی پدر . این جمله شبیه این است که به واقعیت درون خود پی برد و چشم دلش باز شد . چشمانش بر روی واقعیت باز شد او خود را آنگونه که میبایست شناخت . از درون خود آگاه بود و میدانست که در درون خود چه پلیدی ها و نافرمانی ها وجود دارد میدانیم که معنی گناه یعنی نافرمانی و اطاعت نکردن از فرامین خداوند است . و توبه کردن  به معنی  بازگشت از نااطاعتی و نافرمانی یعنی واقف شدن خود به آن نافرمانی ها و نااطاعتی ها و در واقع تمردهای که انجام داده است و . در متی 17:4 میخوانیم که "توبه کنید زیرا ملکوت آسمان نزدیک است " و باز در اعمال 38:2 پطرس در روز پنطیکاست گفت که توبه کنید . توبه در ورود به ملکوت خداوند است و با توبه انسان به آن حالت پاکی و قدوسیتی که مسیح است میرسد . با توبه انسان حیات جاودانی را دریافت میکند به شرط آن که دورباره بازگشت نکند . خودخواهی ومنیت انسان باعث میشود که انسان نتواند به شرایط و وضعیت خود پی ببرد و همیشه در حال از خود انسانی فرشته گونه و پاک و بی عیب تصور کردن هست و در واقع یک عمر خود را فریب میدهیم خودمان به خودمان دروغ میگوئیم چه رسد به دیگران . انسانی که نتواند واقعیت درون خود را انگونه است که ببیند و به ان واقف باشد هرگز نمیتواند انسان موفقی باشد  و پسر گمشده نمونه بارزاین افراد است .  اکنون این سوال است که چگونه توبه کردن مهم است یا اینکه توبه کنیم و هر زمان و هر مکان نه اینکه بگوئیم خوب حالا که همه چیز خوب است و کسی هم نمی داند چه لزومی دارد که ما خود را اینگونه در معضورات قرار دهیم . خدا که با ما کاری ندارد حتی کمکمان هم کرده و در واقع رسوایمان نساخته پس بهتر است به یک وقت دیگر موکول کنیم / ولی کسانی وارد ملکوت خداوند میشوند کسانی میتوانند همنشین مسیح باشند کسانی میتوانند آزادی و شادی و بریدن از دنیا و ظواهر دنیا را داشته باشند که در اول توبه کنند بازگشت از گناه . باید خود را صیقل داد و شفاف و روشن به حضور خدا وند رفت هرگز نمیتوان بدون توبه وارد ملکوت خداوند شد . یک مسیحی باید همیشه نسبت به وچود خود و عملکرد فکری خود آگاهی کامل داشته باشد زندگی روحانی او باید کاملا محکم باشد و این زمان است که میتواند قدرت جذب دیگران را داشته باشد که همان صیاد بودن است . اگر یک مسیحی خود را آنطور که هست نبیند و نتواند چشمان روحانی خود را باز نگه دارد هرگز ایمان دارثابت قدمی نیست و زندگی روحانی او و رشد روحانی او زیر سوال است و این سست بنیادی بودن درون انسان نمیتواند باعث شود که نشان دهنده یک مسیحی کامل وواقعی باشد و لوقا 15 خواهان بیداری روحانی ماست . زمانی که پسر گمشده به آن مرحله رسید که خود آگاه باشد و درون خود را ببیند و به نااطاعتی خود پی ببرد در آیه 18 ذکر گردیده که " برخاسته نزد پدر خود میروم و بدو خواهم گفت .... پسر گمشده خود را آنطورکه بود دید ؟ گناه آلود و در این مرحله بود به یک باره تحولی در او ضورت گرفت میگوید "برخاسته " پس باید از این وضعیتی که هست بیرون بیاید باید جرکتی در او صورت گیرد او چشمانش را باز کرد بله چشمان را بخوبی باز کرد به وضعیت وخیم خود ؟ و اینگونه است که انسان بعد از باز شدن چشمهایش روش و طر ز فکر خود را به یک باره عوض میکند دیده اید که میگویند نمیدانی فلانی چه تعیری کرده مگر آن انسان سابق است اصلا باور کردنی نیست باید خودت بیایی و ببینی . بسیار از این جملات در طول دوران زندگی مسیحی خود از افراد مختلف شنیده ایم که این گونه گفته اند و همیشه همه میگویند از زمانی که توبه کرد و به عیسی مسیح ایمان آورد زندگیش 180 درحه تعیر کرده است خودت باید ببینی تا باور کنی و .....
عقاید و باورهای انسان نقش بسیار مهمی در رفتار و زندگی انسان دارد . وقتی طرز فکر انسانها تغیر میکند در عمل و رفتار های روزمره او اثر بسزائی میگذارد و مشهود است و همه این تغیرات میبیندد
و میبینم که پسر گمشده چه تصمیمی میگیرد در لوقا 15 آیه 20 که  نوشته  شد " در ساعت برخاسته بسوی پدر خود متوجه شد "
خوب برخاسته پس تصمیم به تغیر و توبه یعنی خواهان عوض شدن و تحولی نو و این این طرز فکر را در عمل پیاده میکند یعنی اول تحول فکری و بعد عمل کردن و میبینم که توبه واقعی درعمل قابل دیدن است . توبه واقعی دگرگونی انسانی است . دگرگونی روشها و طرز فکرهای کهنه و پوسیده قدیم و جایگزین کردن روشهای نوین است . مسحیت به انسانیها محبت  ونیکی و دوست داشتن را میآموزد و انسانی که تصمیم بگیردید مسیحیت را وارد زندگی خود کند در واقع محبت و نیکی کردن و دوست داشت را وارد زندگی خود کرده و این محبت میدانیم که در آن دروغ و ریا ..... نیست و محبت از چشمه پاک الهی جاری است . و هرگز درآن ناپاکی وجود ندارد .
چه بسیار زمانها که شده طرز فکرمان را عوض کرده ایم اما آن را در عمل پیاده نکرده . در اینجا میبیم که کتاب مقدس میکوید که برخاسته ..... اگر این پسر فقط در مرحله فکر میماند و هزگز برنمی خاسته هنوز در همان فلاکت و بدبختی خود بود اما در ساعت برخاسته بسوی پدر..... پس توبه واقعی و حقیقی در عمل دیده میشود . در عمل به کار گرفته میشود و در عمل احساس میشود .  آیا با توبه کردن همه چیز تمام میشود نه میبینم که زمانی باید بهای بسیار برای توبه کردن داد . و همیشه باید صدمات و لطماتی را که وارد کرده ایم را هم جبران کنیم و در واقع باید این منیت و غرور انسانی را زیر پا گذاشت و به اشتباهات خود اعتراف کرده همانگونه که  زکای باجگیر این کار را انجام داد در کتاب مقدس میخوانیم که او حبران هم کرد بله جبران  . 
ما پیش خدا اعتراف میکنیم باید در بین انسانها هم به آنانی که لطمه زده ایم هم بتوانیم اعتراف کنیم آن زمان است که توبه واقعی و بازگشت را در عمل اجرا کرده ایم و میدانیم که توبه واقعی هیچ قید و شرطی نداشته و بازگشت کامل را از انسانها میخواهد بازگشت کامل فکری و رفتاری انسان تواما ؟ در فکر و در عمل ؟ اگر اینگونه بود باید مطمئین بود که در همین ساعت با مسیح درملکوت هستیم همانگونه که به آن دزد بر سر صلیب گفت ؟

فیض من تورا کافی است ؟


آیه 9 باب 12از دوم قرنیتیا ن اینچنین بیان شده است ( اما او هر بار خواهش مرا رد کرده و فرمود: من با تو هستم و همین تو را کافی است زیرا قدرت من در ضعف تو بهتر نمایان میشود. پس حال با شادی به ضعفهای خود می بالم و شادم که اینکه زندگی ام قدرت مسیح را نمایان میسازد ونه توانایی و استعدادهای خودم را ) .در باب 12 دوم قرنتیان آیات 2 و3 این رخداد را نمیتوان چشم پوشی کرد و هرگزآن را با وقایع و رویدادهای زندگی پولس تطبیق بدهیم و این را هم میدانیم که خداوند به طور خاص در ارتباط با پولس رسول بوده و میتوان گفت که منحصر به فرد هم میبود. این را نمیدانیم که چه بیماری در جسم پولس بوده است و همیطور نمیتوان گفت که چه بیماری داشت اما میدانیم که این بیماری باعث ضعف او بوده و بارها او را از خدمت باز داشته همانطور که در غلاطیان باب 4 آیات 13 تا 15 بیان شده که اینگونه است ) هرچه که بوده باشد بیماری مزمن تضعیف کننده و مربوط به جسم بوده که بارها او را از خدمت باز داشته بود .. بیماری در جسم .دردی  در جسم و مانعی در برابر خدمت و پولس در دعا که خداوند این بیماری را بردارد و او راصحت دهد. اما خدا نپذیرفت ؟ چرا که با وجود آن پولس فروتن نگاه داشته میشد و نیاز او به داشتن ارتباط دائمی با خدا را گوش زد میکرد و اطرافیان وقتی که میدیدند که چگونه خدا در زندگی پولس رسول کار میکرد و اورا برکت میداد.
این گونه است که خدا وند میگوید : که فیض من تو را کافی است . زیرا قوت من در ضعف کامل می گردد . 
خداوند به پولس وعده داد که قدرتش را در او نمایان سازد اما درد جسمانی او را برطرف نکرد و فقط با وجود درد به او گفت که من تو را قدرت میدهم و این را که خداوند در ضعیف نمایان میشود به ما جرات و جسارت میدهد پی بردن به ضعفهای خود به غرور ما نخواهد انجامید بلکه موجب میشود که به خدا متوسل شویم تا زندگیمان را ثمربخش تر نماید . ضعف ما نه تنها به رشد روحانی و شخصیت مسیحی ما کمک میکند بلکه عبادت  و خدمت ما را  خالصانه تر و پاکتر و به دور ازمسائل  دنیوی میسازد و چون با پذیرفتن ضعف خود قدرت خدا را تائید میکنیم.
اولا باید به خدا متوکل بود در هر شرایطی چه در ضعف و چه در قدرت عنان زندگی خود را به دستان پر قوت او بدهیم . 
دوما باید اجازه داد که خداوند در ضفهای ما قوت گیرد و با قدرت خودش ما را پر کند در آن زمان است که قوی تر از هر زمان دیگر در زندگی مان خواهد بود 
ما به خداوند متکی میشویم و و چون کار ما با قوت و قدرت خدا پیش میرود باعث میشود برای پیشبرد کار خداوند ثمر بخش تر باشیم و مهمترین آن اینکه این ثمرات ابدی است و همیشه پا برجا . 
باید به خداوند اجازه دهیم  زندگیمان را در دست بگیرد و او در زندگی ما کار کند و او مقاصد روحانی را در زندگی ما پیش ببرد آن وقت است که ما هم رشد روحانی داریم و اینچنین  به پیشبرد مقاصد خداوند کمک کرده ایم به بیان دیگر ما وسیله ای باشیم در دستان خداوند و با حکمت خداوند کارهای خداوند را پیش ببریم و این زمانی میسر میشود که از خود خالی شویم و با روح خداوند پر شویم . 

از خود بپرسیم مسیح که بود ؟او را بشناسیم ؟

برجسته‌ترين شخص در تمام ادوار؟
بزرگترين رهبر؟
بزرگترين استاد؟
كسي كه نيكوترين كارها را براي بشريت انجام داد؟
كسي كه مقدسترين زندگي را كه هيچ كس هرگز نزيسته بود زيست؟
امروزه به هر كجاي دنيا كه برويد, با پيروان هر مذهبي كه صحبت نماييد, صرف‌نظر از اينكه چقدر نسبت به مذهب خويش متعهد مي باشند، اگر چيزي درباره تاريخ بدانند، بايد بپذيرند كه هرگز كسي مانند عيساي ناصري وجود نداشته است
عيسي مسير تاريخ را تغيير داد. حتي تاريخ روزنامه صبحي كه در دست داريد گواه بر اين اصل مي‌باشد كه عيساي ناصري 2000 سال پيش بر روي زمين مي‌زيست
پيشگويي ظهور عيسي
صدها سال قبل از تولد عيسي،كتب مقدسه نبوت انبياي اسرائيل را در مورد ظهور وي به ثبت رسانيدند. عهد عتيق كه به وسيله اشخاص بسياري در طي مدت 1500 سال نگاشته شده است, شامل 300 نبوت در مورد آمدن وي مي‌باشد. تمامي اين جزئيات و همچنين تولد معجزه آسا, زندگي عاري از گناه, معجزات بسيار, مرگ و قيام او تماماً به واقعيت پيوستند. زندگي‌اي كه عيسي زيست, معجزاتي كه او كرد, سخناني كه او گفت, مرگش بر روي صليب, قيام او, عروج او به آسمان، همه اين اصل را بيان مي‌كنند كه او تنها يك انسان نبود, بلكه بيش از يك انسان بود. عيسي اعلام نمود كه "من و پدر يك هستيم، هيچ كس نزد پدر جز به وسيله من نمي‌آيد"
یوحنا6:14
زندگي و پيام او موجب تغيير مي‌گردد
هر گاه به زندگي و تاثير عيساي ناصري از ديد تاريخ نظري بيفكنيد،مشاهده خواهيد نمود كه حضور او و پيامش همواره در زندگي مردم واقوام باعث تغييرات بزرگي گرديده‌اند. هر جا كه تعاليم او تاثير خودرا بر جاي گذاشته، تقدس ازدواج، حقوق زنان، حق راي، تاسيس مدارس و دانشگاهها جهت تحصيلات عاليه, وضع قوانين براي محافظت از كودكان، برچيده شدن برده‌داري و هزاران تغيير مفيد ديگر به زندگي‌هاي شخصي نيز به گونه‌اي برجسته تغيير يافته است. براي مثال، " ليوو والاس " يك ژنرال مشهور و نابغه در ادبيات، به عنوان يك ملحد شناخته شده بود. براي مدت دو سال، آقاي "والاس" مشغول مطالعه در برجسته‌ترين كتابخانه‌هاي اروپا و آمريكا بود. او در جستجوي اطلاعاتي بود تا به وسيله آنها مسيحيت را براي هميشه نابود سازد. هنگام نگارش دومين فصل كتابي كه او بدين منظور مي‌نوشت، گريه‌كنان در حالي كه زانو زده بود فرياد بر آورد : " عيسي ، اي خداي من و اي خداوند من" و اينچنين مسيح را يافت. با چنين مدرك محكم و غير قابل بحثي او ديگر نمي‌توانست خداوندي و پسر خدا بودن عيسي را انكار كند. بعدها " ليو والاس" كتاب "بنهور" كه يكي از بزرگترين رمانهاي قرن به زبان انگليسي است و داستان آن در دوران زيست مسيح اتفاق افتاده را به رشته تحرير درآورد. همينطور "سي.اس.لوئيس"، پروفسور دانشگاه آكسفورد انگلستان كه از عرفاي منكر وجود خدا بود و سالهاي متمادي الوهيت مسيح را انكار مي‌كرد نيز در صداقتي عقلاني پس از مطالعه عميق و گسترده براي يافتن دلايلي جهت اثبات الوهيت مسيح، پذيرفت كه عيسي همان خدا و منجي است
خداوند، دروغگو، يا ديوانه؟ 
عيساي ناصري بر روي صليب مصلوب شد، در قبري قرض شده دفن و در روز سوم از مردگان قيام نمود. مسيحيت در اين خصوص بينظير است
هر گونه بحث در مورد اعتبار مسيحيت بستگي به اثبات قيام عيساي ناصري دارد
در طي قرون متوالي عالمان بزرگ تصميم گرفته‌اند كه قيام او را به اثبات برسانند. آنها ايمان آورده و اكنون نيز ايمان دارند كه عيسي زنده است
"سايمون گرينليف" متصدي حقوقي ثبت در مدرسه قانون هاروارد پس از مطالعه و تفحص درباره واقعه قيام كه توسط نويسندگان اناجيل به دست ما رسيده است، به اين نتيجه ميرسد كه "غير ممكن است آنها بتوانند بر عقايد خود مبني بر قيام نكردن عيسي از مردگان اصرار نمايند. حقايق نقل شده در اناجيل اين را اثبات مي‌نمايد كه اگر آنها اين اصل را نميفهمند و به آن اطمينان ندارند پس ساير اصول را نيز نخواهند فهميد"
"جان سينگلتون كپُلي " كه بعنوان يكي از مغزهاي حقوقي در تاريخ بريتانيا شناخته شده است چنين نظر مي‌دهد كه: "من بسيار خوب مي‌دانم كه مدرك و گواه چيست و اين را به شما ميگويم كه رويدادي مانند قيام هرگز قابل انكار نمي‌باشد"
بنيانگزار قيام كرده
عيساي ناصري بر روي صليب مصلوب شد، در قبري قرض شده دفن و در روز سوم از مردگان قيام نمود. مسيحيت در اين خصوص بينظير است
هر گونه بحث در مورد اعتبار مسيحيت بستگي به اثبات قيام عيساي ناصري دارد
در طي قرون متوالي عالمان بزرگ تصميم گرفته‌اند كه قيام او را به اثبات برسانند. آنها ايمان آورده و اكنون نيز ايمان دارند كه عيسي زنده است
دلايلي براي ايمان
قيام هسته مركزي ايمان يك مسيحي است. دلايل متعددي براي اين مسئله كه چرا كسي كه در مورد قيام مطالعه مي‌نمايد به واقعيت آن ايمان مي‌آورد، وجود دارد
پيشگويي: ابتدا، عيسي خود پيشگويي كرد كه مرده و قيام خواهد نمود و مرگ و قيام او همان گونه اتفاق افتاد كه وي پيشگويي كرده بود
لوقا31:18-33
قبر خالي: دوم، قيام تنها پاسخ موجه براي قبر خالي اوست. اين داستان كتاب‌مقدسي نمايانگر قبري است كه بدن مسيح را در آن گذاشته و به وسيله سنگي عظيم مسدود و در احاطه سربازان رومي قرار گرفته بود. 
اگر كسي ادعا مي‌نمايد كه عيسي نمرده بلكه ضعيف شده بود، پس نگهبانان و سنگ مي‌توانستند از فرار او جلوگيري نمايند- يا از هرگونه كوششي توسط پيروان او جهت آزاد ساختنش ممانعت بعمل آورند.
دشمنان عيسي هم بدن او را بر نمي‌داشتند زيرا گمشدن بدن او تنها موجب تشويق ايمان پيروانش در مورد قيام او مي‌شد
ملاقاتهاي شخصي: سوم، قيام تنها پاسخ براي ظهور عيسي مسيح به پيروانش مي‌باشد. پس از قيامش عيسي حداقل ده بار به آناني كه او را مي‌شناختند و به مردم بسياري مثلاً 500 نفر در يك بار ظاهر شد. خداوند ثابت كرد كه اين ظاهر شدنها توهم نيستند زيرا او با آنها غذا خورد ، حرف زد و آنان او را لمس كردند یوخنا1:1
تولد كليسا: چهارم، قيام تنها پاسخ مستدل براي شروع كليساي مسيحي ميباشد. كليساي مسيحي بزرگترين بنيادي است كه تاكنون در تاريخ جهان به وجود آمده است. قسمت اعظم محتواي موعظه در اولين جلسه اين كليسا در مورد قيام بود. 
( اعمال 2: 14-36 ) بدون شك، كليساي اوليه آگاه بود كه قيام مسيح پايه و اساس پيامش مي‌باشد. دشمنان عيسي در واكنش به ايجاد كليسا مي‌توانستند در صورت داشتن بدن مرده عيسي به سادگي با ارائه آن در هر زمان شاگردان را از موعظه به قيام باز دارند ولي هرگز اينچنين نشد زيرا او بالفعل از مردگان قيام كرده بود.
زندگيهاي تغيير يافته: پنجم، قيام تنها دليل منطقي براي پاسخ در مورد زندگيهاي تغيير يافته شاگردان است. آنها پيش از قيامش او را ترك كردند، پس از مرگش گرفتار ترس و ياس شده بودند. آنها انتظار نداشتند كه عيسي از مردگان قيام نمايد. ( لوقا 24: 1-11 ) 
بعدها پس از قيامش و تجربه آنها در روز پنطيكاست، همين مردان و زنان مايوس و بيهدف با قدرت مسيح قيام كرده ، تغيير يافته و در نام عيسي مسيح جهان را شورانيدند. بسياري زندگي خود را به خاطر ايمانشان از دست دادند، ديگران به طور وحشتناكي تحت جفايا قرار گرفتند. شجاعت آنها و رفتارشان به خاطر درك اين مسئله بود كه آنها مجرميت خود را ميدانستند يعني ايمان به واقعيت قيام عيسي مسيح و اين اصلي ارزشمند براي مردن محسوب مي‌گشت. 
در طي 40 سال كار با پيروان عقل و منطق در دنياي دانشگاهي، كسي را نديده‌ام كه درباره اين واقعه عميقاً مطالعه نموده باشد و الوهيت و قيام عيسي ناصري برايش اثبات نشده باشد و نپذيرد كه او پسر خدا و مسيح موعود است
كساني هم كه ايمان ندارند خودشان صادقانه مي‌گويند كه من وقتي را براي مطالعه كتا‌ب‌ مقدسي و حقايق تاريخي درباره مسيح نگذاشته‌ام
خدايي زنده: به خاطر قيام عيسي، پيروان راستينش نه تنها به عنوان يك بنيانگزار مرده اخلاق به او نمي‌نگرند بلكه در رابطه‌اي زنده و شخصي با خداي زنده بسر مي‌برند. عيسي مسيح امروز زنده است و وفادارانه آناني را كه به او ايمان دارند و از او اطاعت مي‌نمايند بركت مي‌دهد.
در طي قرون متمادي بسياري عيسي مسيح و ارزش او را ناخته‌اند، و به جمع كساني كه جهان را تحت تاثير قرار داده‌اند، پيوسته‌اند
فيلسوف و فيزيكدان فرانسوي "بلزپاسكال" درباره احتياج انسان به مسيح چنين مي‌گويد: " در قلب هر انساني خلاءاي وجود دارد كه تنها خداوند به وسيله پسرش عيسي مسيح مي‌تواند آن را پر سازد"
آيا شما مشتاق هستيد كه عيسي مسيح را به عنوان منجي زنده خود بشناسيد؟ همان گونه كه اين جمله نشان مي‌دهد، عيسي اشتياق فراوان دارد تا رابطه‌اي محبت‌آميز و شخصي را با شما آغاز نمايد. عيسي تمامی مقدمات لازم جهت این کار را انجام داده است 

معرفی وشرحی کوتاه بر کتاب مقدس

کتاب مقدس کتابی است که تقریبا همه جای دنیا می توان آن را پیدا کرد. کتاب مقدس به بیش از 2000 زبان و لهجه مختلف ترجمه شده است و هنوز هم پرفروشترین کتاب در مقایسه با کتابهای دیگر می باشد
1- اصلیت کتاب مقدس
کتاب مقدس یکی از قدیمیترین کتابهای موجود در دنیا می باشد و قدیمترین بخش آن 1500 سال قبل از تولد عیسی مسیح و جدیدترین قسمت آن 1900 سال قبل به نگارش درآمده است
واضح است که در طی مدت 1600 سال نگارش کتاب مقدس نویسنده این کتاب یک شخص نبوده است. کسی دقیقا نمی داند که چند نفر در نوشتن کتاب مقدس سهیم بوده اند ولی تعداد نویسندگان کتاب به طور تقریب به 40 نفر تخمین زده شده است
یکی از مهمترین واقعیت در مورد کتاب مقدس این است که نویسندگان آن هرگز ادعا نکردند که خود منبع و سرچشمه کتب بوده اند و گاهی مستقیم و گاهی هم غیر مستقیم به این مطلب اشاره کردند که مطالبی را که می نگاشتند از خداوند دریافت کرده اند
تمامی کتب (کتاب مقدس) از الهام خداست و بجهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفید است تا مرد خدا کامل و بجهت هر عمل نیکو آراسته شود. دوم تیموتاوس 3: 16-17
زیرا که نبوت هرگز به اراده انسان آورده نشد بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده از جانب خدا سخن گفتند. دوم پطرس 21:1
دیگر نویسندگان کتاب مقدس نیز سخنان پطرس و پولس را تایید می کنند
در طی سالیان کسانی که اهمیت و تقدس نوشته های افرادی چون پولس و پطرس را درک کردند و فهمیدند که این کتب الهام خداست و سرچشمه الهی دارد ایشان خود را وقف جمع آوری و حفظ کتبی که در زمان حیاتشان وجود داشت کردند. امروز اسامی اکثر این افراد که مسئولیت جمع آوری و حفظ کتاب مقدس را به عهده گرفتند برای ما نامعلوم می باشد. این را می دانیم که قیل از زمان مسیح یهودیان کار جمع آوری کتب مقدس را به زبان عبری کاملا به اتمام رسانده بودند. این کتب شامل 39 کتاب یا جزء می باشد و به نام کتب عهد عتیق نام گرقته است
بعد از حیات عیسی میسح بر روی زمین کتب مقدس دیگری به نگارش در آمد و بعضی از این کتب واقعه های تاریخی مربوط به زندگی مسیح و پیروانش را ثبت کرده است و برخی دیگر نامه هایی است از طرف رسولان مسیح به کلیساها به منظور یاداوری تعالیم عیسی مسیح و تشویق مسیحیان به زندگی پاک و مقدس. و تعداد این کتب 29 عدد می باشد که بعدها به نام کتب عهد جدید اسم گرفت
2- هدف کتاب مقدس
شاید گاهی شما گفته باشید " که هیچ کس کامل نیست " وممکن است این سخن را زمانی گفته باشید که مرتکب خطایی شده یا اشتباهاتی کرده باشید و دیگران از این خطا و اشتباه شما آگاه بوده اند
و شاید شما قصد تبرئه خود را داشته اید ولی هیچگونه جواب و بهانه ای برای تبرئه  خود نیافتید
کتاب مقدس نیز گفته ای شبیه به این را دارد.
" خداوند از آسمان بر بنی آدم نظر انداخت تا ببیند که آیا فهیم و طالب خدایی هست؟ همه روگردانیده، با هم فاسد شده اند.نیکوکاری نیست یکی هم نی." مزمور 2:14-3
هرآنچه که انجام می دهیم و یا از انجام آن سرباز می زنیم که باعث ناخشنودی خداوند می شود " گناه " نامیده میشود و هرگاه گناه می کنیم بین خدا و ما فاصله ای می افتد
هان دست خداوند کوتاه نیست تا نرهاند و گوش او سنگین نی تا نشونود. لیکن خطایای شما در میان شما و خدای شما حایل شده است و گناهان شما را روی او را از شما پوشانیده است تا نشنود. اشعیا1:59-2
و تاوقتیکه این گناهان ما بطریقی پاک نشده، این فاصله عمیق بین ما و خداوند باقی خواند ماند. در رومیان 23:6 می فرماید " مزد گناه موت است" . و این مرگ اشاره به مرگ جسمانی نیست بلکه از مرگ روحانی صحبت می کند و درجای دیگر این موت روحانی را به این صورت می خواند که این مرگ روحانی هلاکت جاودانی از حضور خدا و جلال قوت او می باشد. دوم تسالونیکیان 9:1
کتاب مقدس در مورد گناه انسان بسیار صحبت می کند و همچنان در مورد علاج گناه نیز سخن به میان می آورد
کتاب مقدس از نقشه خداوند برای بخشش گناهان ما صحبت می کند. و اگر طبق نقشه او عمل نماییم نه تنها او گناهان ما را می آمرزد بلکه به ما حیات جاودانی می بخشد
...نعمت خدا حیان جاودانی در خداوند ما عیسی مسیح . رومیان 23:6
هدف کتاب مقدس تبدیل ما از موت به حیات و از هلاکت به نجات است
3- اتحاد و هماهنگی کتاب مقدس
موضوع نجات انسان از گناه که در کتاب مقدس مشهود است به ما هماهنگی و انسجام کتاب مقدس را نشان می دهد. و این بسیار شگفت آور است که این کتاب توسط افراد مختلف در مکانهای گوناگون در زمانهای متفاوت و با فرهانگهای متفاوت به نگارش درآمده و در حین این گوناگونی عظیم از هماهنگی، انسجام و شباهت خاصی برخوردار است.این اشخاص یقیننا به یک زبان مشترک سخن نگفته و در سطح سواد یکسانی نبودند. کتاب مقدس مانند وسائل موسیقی گوناگونی می باشد که در یک ارکستر به دستهای نوازندگان به زیبایی و همانگی کامل نواخته می شوند در حین تفاوت در نوع صدا و تناژ گوناگون انسجام آنها موسیقی را بگوش دلنواز می سازد. و وقتی این را بفهمیم که نوشته های کتاب مقدس از خود اشخاص سرچشمه نگرفته است بلکه آنها تحت الهام روح القدس آن را نوشته اند آنگاه دلیل هماهنگی و انسجام کتاب مقدس را به وضوح درک می کنیم
4- محتویات کتاب مقدس
در این دنیای امروز مردم طرفتار کتاب هستند و مطالعه کتاب در این زمان بیشتر از هر دوره ای بوده است. یافتن کتاب در مورد موضوعهای مختلف دشوار نیست. به عنوان مثال پیدا کردن کتابهایی نظیر تربیت سگ ، سیم کشی خانه ، کاهش وزن ، غلبه بر اظطراب، کتابهای راونشناسی و ازدواج آسان است. و وقتی ما این انتشرات را می خوانیم انتظار داریم که نویسندگان این کتابها قدم به قدم صفحه به صفحه ما را نزدیکتر به آن هدفی که برای ما در نظر دارد برسانند. اگر در مورد کتاب مقدس چنین انتظاری دارید ممکن است شما نامید شوید. خدا نجات را در کتابش بوسیله جمعی ازدستورات و منکرات آشکار نمی سازد
در عوض خداوند اراده کرده است تا ما نقشه نجات را بوسیله مطالعه رابطه او به افرادی خاص در طی تاریخ بفهمیم. و با مطالعه کتاب مقدس بیشتر وبیشتر با اراده و خواست خداوند و عکس العملی که او از ما انتظار دارد آشنا می شویم. با خواندن کتاب مقدس می فهمیم که چگونه انسان خلق شد و چگونه مرتکب گناه گردید و چگونه گناه را دوست داشته و به ارتکاب آن ادامه داد و عکس العمل و پاسخ خدا را به اشخاص شرور و صالح مشاهده می کنیم. گاهی خداوند از طریق معجزات و بیشتر اوقات از طریق وقایع تاریخی مداخله می کند. بعضی از قسمتها دعا و پرستشها صورت شعر را بخود می گیرند. و همانطور که می بینیم قسمتهایی از این کتاب موعظه، نبوتها پیشگوییها) و نامه هایی است که به کلیساهای مختلف نوشته شده است
در طی خواند کتاب مقدس به این حقیقت پی می بیریم که ما نیز مانند مردان و زنانی که در کتاب مقدس از آنها صحبت شده است چگونه خداوند را رنجانیده ایم و چقدر ناتوان هستیم که این رابطه بیمارگونه ای که با خداوند داریم را ترمیم بخشیم. و باز با خواند کتاب مقدس به این حقیقت نیز می رسیم که با تمام نااطاعتیهایی که داریم خداوند ما را دوست دارد و راهی را برای نجاتمان آماده کرده است
مرکز و کانون نقشه نجات خداوند عیسی مسیح است. عیسی مسیح آسمان را برای ما ترک کرده به زمین آمد و مانند ما شد. او وسوسه گشته با سختی ها ی دنیا و شرایط زمان برخورد کرده و مانند انسان با مسائل روز درگیر شده اما بدون گناه زندگی کرد و بجای ما مرد تا قریانی کاملی برای گناهان ما بشود
زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هرکه برو ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودان یابد. یوحنا 16:3

بکوشیم امروزاینگونه باشیم ...


۱- امروز تلافی نخواهم کرد.
اگر کسی با من با بی‌ادبی، کم صبری، نامهربانی رفتار کند به همان روش به او پاسخ نخواهم داد.
۲- امروز از خدا خواهم خواست که دشمن مرا برکت دهد.
اگر با کسی برخورد کنم که با من با خشونت یا غیرمنصفانه رفتار کند به آرامی از خدا درخواست خواهم کرد تا آن شخص را برکت دهد. می‌دانم که دشمن می‌تواند یکی از اعضای خانواده، همسایه، همکار، یا شخصی غریبه باشد.
۳- امروز درباره آنچه که از دهانم بیرون می‌آید مراقب و محتاط خواهم بود.
با دقت کلمات دهانم را برخواهم گزید و از کلماتم محافظت خواهم کرد تا باعث شایعه پراکنی نشوم.
۴- امروز مسافت بیشتری را خواهم پیمود.
طرقی را خواهم یافت که بتوانم در شریک شدن بارهای دیگران آنها را یاری دهم.
۵- امروز خواهم بخشید.
هر آزار یا صدمه‌ای که نصیبم شود را مورد بخشش خود قرار خواهم داد.
۶- امروز کاری نیکو برای کسی انجام خواهم داد.
بطور ناشناس به کسی نزدیک خواهم شد و زندگی او را مبارک خواهم ساخت.
۷- امروز با دیگران همانگونه‌ای رفتار خواهم کرد که دوست دارم با من رفتار شود.
قانون طلایی را نسبت به هرکس که با او برخورد کنم به عمل خواهم آورد." با دیگران آنچنان رفتار کن که می‌خواهی با تو رفتار کنند".
۸- امروز روحیه شخصی مایوس را بنا خواهم کرد.
لبخندم، کلماتم، ابراز یاری من می‌تواند تفاوتی برای کسی که در حال کشمکش با زندگی است ایجاد کند.
۹- امروز بدن خویش را تربیت خواهم کرد.
کمتر خواهم خورد و سعی می‌کنم خوراکی سالم بخورم. خدا را برای بدن خویش شکر خواهم کرد.
۱۰- امروز از لحاظ روحانی رشد خواهم کرد.
امروز اندک زمان بیشتری را به دعا اختصاص خواهم داد. خواندن مطلبی روحانی و یا الهام بخش را آغاز خواهم کرد، مکانی آرام و ساکت را در وقتی در طی روز خواهم یافت و به صدای خدا گوش فرا خواهم داد.

افزایش گرایش ایرانیان به مسیحیت


از زمان آغاز و تشكیل كلیسای اولیه توسط شاگردان مسیح تا به امروز،كلیسا در تمامی دوران خود همواره زیر ظلم و جفای حكومتهای وقت قرار داشت، در دوران كلیسای اولیه مسیحیان توسط امپراطوری روم شكنجه و به صلیب كشیده می شدند و حتی بسیاری از ایمانداران مسیحی را بخاطر اعتقاداتشان به جلوی شیران درنده و گرسنه می انداختند تا بدینوسیله درس عبرتی باشد برای سایرین و تا بدین طریق بتوانند مانع از پیشرفت و اشاعه مسیحیت شوند.
اما نتیجه این "جفا بر كلیسا" چه بوده؟ می بینیم كه نتیجه معكوسی داشته و نه تنها جلوی حركت كلیسا گرفته نشده بلكه مسیر تاریخ رو عوض كرده و دنیای امروز بر اساس میلاد مسیح تاریخ گذاری شده بطوریکه می گویند پیش از میلاد و پس از میلاد. انجیل خود این حقیقت را اعلان می کند كه تا وقتی در جامعه ای ایمانداران مسیحی وجود دارند جفا هم در كنار آن وجود خواهد داشت.
 پس از برقراری حکومت اسلامی در سال ۵۷ و با روی كار آمدن حكومت مذهبی اسلامی ، كلیسا بر طبق اصول و تعالیم خود مبنی بر بشارت انجیل همچنان به حركت بشارت و رساندن پیام انجیل خودش توسط ایمانداران مسیحی ادامه می داد تا اینكه پس از چند سال كلیسای بشارتی (پروتستان) ایران همواره از سوی حكومت مذهبی تحت فشارهای فزاینده حكومتی قرار گرفت و در این راستا دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی نیز تعدادی از هموطنان مسیحی را از جمله برخی از چهره های برجسته مسیحی و کشیشان کلیسا را با ماشین ترور و در قالب قتل های زنجیره ایی به شهادت رساندند.
مسیحیان بشارتی ایران تاكنون شهدای بسیاری تقدیم كلیسای ایران كردند و بارزترین نمونه آن هم كشیش زنده یاد "حسین سودمند" بود كه بخاطر پافشاری در ایمان مسیحی خود در سوم دسامبر ۱۹۹۰ از سوی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی محكوم به "ارتداد" و سپس در محوطۀ زندان مشهد به دار آویخته شده و در مخروبه ای در حومۀ شهر مدفون است.
و تا الان هم این جریانات و موج ارعاب و سركوب و تهدید و بازداشت ها برای جامعه بزرگ مسیحیان ایرانی فارسی زبان و كلیسای بشارتی آن به شكلهای متفاوتی ادامه د ارد.
نوكیشان مسیحی و یا همان نومسیحیان كسانی هستند كه با آگاهی و عقلانیت  و اراده آزاد خودشان مسیر و راه به خدا رسیدن رو انتخاب كردن، این اراده آزاد هدیه ای است از طرف خداوند به انسان و یا شاید بعد از حق حیات اولین حقوق انسانی است كه طبق كتاب مقدس بعد از آفرینش به انسان هدیه داده شده است. و حتی خداوند هم در خصوص اراده آزاد انسان هیچ دخالتی نداره و خود انسان هست كه می تواند مسیر زندگی خودش را انتخاب كند.
این نومسیحیان هم بواسطه این هدیه و حق انتخاب آزاد كه از طرف خدا داده شده از دین و یا اعتقادات موروثی خانواده جدا شده اند و الگوی زندگیشان را عیسی مسیح قرار دادند و واضح است كه  بسیاری از حكومت های اسلامی با اجرای قوانین شریعت  اسلام می خواهند مانع از این حق آزاد بشری شوند.
و این موضوع هم در ماده ۱۸ منشور حقوق بشر بصراحت بیان شده، كه هركس حق دارد از آزادی فكر، وجدان و دین بهره مند شود و این حق متضمن آزادی تغییر دین و یا عقیده و ایمان است.
اصولا برخورد مامورین امنیتی با بازداشت شدگان مساله "تفتیش عقاید" هست، برطبق قانون اساسی كشور آزادی عقیده پذیرفته شده است و طبق ماده ۲۳ قانون اساسی تفتیش عقاید ممنوع اعلام شده اما می بینیم كه دستگاههای حكومتی حتی به قوانین مكتوب هم احترامی نمی گذارند و این حقوق انسانی را نقض می كنند!
بر طبق گزارشات اصولا  در زمان بازداشت این نومسیحیان؛ مامورین به اولین نكته ایی كه اشاره می كنند به اعتقادات وایمان مسیحی این افراد است و فورا بطور شفاهی  به آنان یادآوری می كنند كه "مرتد" هستند و بر اساس فقه و اصول اسلامی حكم ارتداد هم برای آن مجازات اعدام در نظر گرفته شده تا از این راه بتواند افكار و اعتقادات این افراد را عوض كنند .
یكی از نكاتی كه حائز اهمیت است وباید بر آن تاكید كنم  که اصول تعالیم كلیساهای مسیحی بر این حقیقت صحه می گذارد كه كار سیاست را باید به سیاستمداران سپرد و كار خدا را به روحانیون و همیشه در تمام عرصه ها كلیساهای راستین از سیاست فاصله داشته و دارند البته در دوره هایی دستگاه کلیسای قرون وسطی به حکمرانی پرداخت که البته خلاف تعالیم انجیل بود و مشکلات فراوانی را هم بوجود ‏آورد. و كلیسای ایران هم به طبع  تعالیم ناب انجیل را در سرلوحه كار خودش قرار داده است و دین را در واقع وجدان حکومت می پندارد و کار سیاست را مختص به خبرگان  و سیاست مداران  این امر می داند.  
اما با وجود این مسئله شاهد آن هستیم كه حكومت وقتی بسیاری از ایمانداران در كلیساهای خانگی را بازداشت می كند بخاطر اینكه رنگ و مسئله دینی و مذهبی را از آن بگیرد شاهد بودیم كه برچسب و انگی  را به آنها زده كه امروز در بین جامعه ما به عناوین بسیار بدیهی و ساده ایی بر سر زبانهاست از قبیل : براندازی مخملی، اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، نشر اكاذیب، جاسوس صهیونیسم و ...  بخوبی می توان حدس زد با این عناوین در بازداشتگاه ها چگونه رفتاری با نوکیشان مسیحی خواهد شد.
این مسئله  مهم واساسی را هم باید مد نظر داشت که  اصولا بازداشت شدگان هیچوقت نمی توانند تشخیص بدهند كه از سوی چه ارگان و یا سازمانی مورد بازخواست قرار گرفته اند چون گزارش شده وقتی مامورین به خانه های افراد می آیند، به گونه ای وارد خانه ها می شوند كه اگر شما بخواهید از آنان سوالی كنید و یا درخواست ارائه حكم و یا اینكه از سوی چه سازمانی مامور تفتیش و بازرسی خانه هستید، با بدترین اهانت ها و در پاره ای موارد با خشونت به افراد جواب می دهند و در بیشتر موارد هم افراد با لباس های شخصی هستند . هر وسیله شخصی فرد بازداشت شده را  كه فكر می كنند می تواند به عنوان مدرك از آن استفاده كرد ضبط می كنند و با خود می برند، از دفتر تلفن گرفته تا آلبوم عكس های خانوادگی . و خانواده و نزدیكان بازداشت شدگان هم حتی اجازه ندارند كه بپرسند فرد بازداشت شده را به كجا خواهید برد .معمولا با توجه به اتهام، افراد هم تا هفته ها و شاید ماهها از محل نگهداری این افراد كسی اطلاع نخواهد داشت.
یكی از قوانین نقض حقوق بشری كه متاسفانه در بسیاری از كشورهای اسلامی حاكم است، عدم اجازه ساخت كلیسا در آن كشورها برای پیروان مسیحی است . در ایران هم پس ازبرقراری حکومت اسلامی با فتوای بنیانگذار حکومت اسلامی  ساخت هرگونه كلیسا ممنوع اعلام شده است.
البته یاد آوری كنم از بركت وجود گفتگوهای بین ادیان و پیگیریهای سازمانهای بین المللی حقوق بشر از راه گفتمان، برخی از كشورهای اسلامی مانند قطر در سال گذشته اجازه ساخت نخستین كلیسا در آن كشور اسلامی داده شد و این به معنای پايان گرفتن برگزاری پنهانی و زير زمينی آئين های عبادی مسيحيان در قطر است .
بر این اساس امروز كلیساهایی كه ما در كشور ایران می بینیم  ساختمانهایی هستند كه در زمان گذشته ساخته شده است . در ایران ما كلیسای ساختمانی كه با عنوان كلیسای ایرانیان مسیحی فارسی زبان نامگذاری شده باشد نداریم. پس از برقراری حکومت اسلامی بدلیل مسائل و مشکلات اجتماعی  بسیاری از هموطنان مسیحی ارمنی و آشوری از كشور مهاجرت كردند و از طرفی با بیداری روحانی و گرایش به مسیحیت كه در بین ایرانیان فارسی زبان اتفاق افتاد جمعیت این گروه رو به افزایش گذاشت و در همان سالها برخی از این كلیساها و بخصوص كلیساهای بشارتی ساعت هایی از جلسات عبادت و پرستش را به مسیحیان فارسی زبان اختصاص دادند.
اما همانطور كه در میبینم و در اخبار هم میشنویم در ادامه تداوم سركوب مسیحیان فارسی زبان متاسفانه چندی پیش  مقامات امنیتی با تهدید و فشار درهای یكی از كلیساهای تهران را بر روی مسیحیان فارسی زبان بستند .
اما این وضعیت تغییری در ایمانداران مسیحی فارسی زبان ایجاد نخواهد كرد. امروز وضعیت نو مسیحیان ایرانی به مثابه مسیحیان اولیه در امپراطوری رم شباهت دارد و كلیسای ایران امروز به شكل كلیساهای خانگی  به رشد خود ادامه می دهد و بدور از هرگونه جنجالهای سیاسی به عبادت و پرستش خواهند پرداخت. و میدانیم که حکومت هم این وضعیت ناراضی است و در حال حاضر بقدری نگران این موضوع است كه متوقف ساختن رشد حركت "كلیساهای خانگی"را از اهداف اولیه خود قرار داده است.و آقای  احمدی نژاد در سخنرانی در بین جمعی از مقامات كشوری بیان كردند كه به قلع و قمع جوانه های مسیحی خواهم پرداخت و گفت"من مسیحیت را در ایران متوقف خواهم كرد."
خوشبختانه از بركت وجود اینترنت و عصر اطلاع رسانی، كلیه اخبار بطور چشمگیری در دنیا به زبانهای مختلف از سوی  فعالان حقوق بشر و یا شبكه های خبری معتبر همزمان ترجمه و منتشر می شود . و در خصوص حقوق بشر و نقض آن از سوی جمهوری اسلامی كماكان همه ما در این زمینه مطلع هستیم .
تاکنون، افراد زيادی در ایران تحت عنوان «مرتد»  کشته و دستگير و در مواردی هم حتی کیفر خواست حکم اعدام نیز در اين زمينه صادر شده که اين مسئله همواره مورد اعتراض شديد مراجع حقوق بشری قرار گرفته و بواسطه آن دولت ایران مورد نکوهش قرار گرفت.
جمهوری اسلامی كه به نوعی ادعای رهبری جهان اسلام را دارد و همچنین پیشنهاد ارائه راهكارهای عملی  را برای حل مشكلات جهان آشوب زده در سر می پروراند، اما متاسفانه شاهد هستیم كه خود یكی از نقض كنندگان آشکار حقوق بشر در جهان بشمار می رود.
در خصوص آزار و اذیت مسیحیان در ایران ، یك موسسه مسیحی كه اخبار و گزارش های مربوط به امور مسیحیان را درسطح بین المللی منتشر می کند. ایران را از نظر آزار مسیحیان در جهان در" رتبه سوم" قرارداده و کمیسیون آزادی بین المللی ادیان ، که نهادی است مستقر در آمریکا، جمهوری اسلامی را از جمله کشورهایی معرفی کرده که "باعث نگرانی ویژه" شده اند.
در این زمینه نیز درسال جاری اتحادیه اروپا به مراتب نگرانی خودش را در مورد نقض آشكار حقوق بشر و بخصوص در مورد گروههای دینی اعلام داشته و همچنین در گزارشی كه از سوی وزارت خارجه امریكا در ۳۰ شهریور ۸۷ منتشر شد در آنجا هم وضع آزادی های مذهبی را به مراتب بدتر از سالهای گذشته اعلام كرده و به این مسئله اشاره می كند كه جمهوری اسلامی فضایی تهدید كننده برای گروههای دینی غیر شیعی ،مسیحیان فارسی زبان و بهائیان ایجاد كرده است.
البته این موارد مربوط به رئیس جمهوری پیشین امریكاست حال باید دید كه رئیس جمهور فعلی امریكا اقای "باراك حسین اوباما" با تصمیماتی كه جهت گفتگو با ایران در پیش گرفته در رابطه با نقض حقوق بشر بخصوص در زمینه دینی و آزادی های مذهبی چه اقداماتی را در مورد ایران انجام خواهد داد ؟ البته من فكر می كنم ایشان قبل از گفتگو با سران جمهوری اسلامی دراین خصوص باید تكلیف "مرتد" بودن خودشان و مسئله "ارتداد" برگشت از اسلام به مسیحیت را حل كنند ، و آیا اینكه سران جمهوری اسلامی حاضر هستند با یك " مرتد" از اسلام برگشته، به میز مذاكره بنشینند و در این ارتباط گفتگو كنند ،خود بسی جای سوال دارد ؟
در همین راستا کشیشی بنام  "ریک وارن" ، در جریان انتخابات ریاست جمهوری در امریكا، مسئله آزادی در دین را مطرح کرد. و جواب اوباما این بود که ما به حمایت از آنانی که در سراسر دنیا تحت جفا هستند، بر خواهیم خاست و با عوامل بوجود آورنده چنین بیعدالتی هایی برخورد میکنیم."!
مسیحیان ایرانی فارسی زبان در راستای نشر كلام خدا به دنبال كسب حقوق انسانی خودشان هستند ، هویت ، به رسمیت شناختن جامعه بزرگ مسیحی فارسی زبان از سوی حكومت ، اشتغال به كار بدون در نظر گرفتن اعتقادات دینی، ازدواج مسیحی ، تحصیل مسیحیان ، آزادی پرستش، بنای كلیسای ایرانیان فارسی زبان در كشور و داشتن نمایندگانی از جامعه مسیحیان فارسی زبان در مجلس ایران و ...
كه البته برای رسیدن به این آرمانها پر واضح است كه كلیسا باید دعا كند تا كه شرایط برای آن زمان از سوی خداوند مهیا شود. و به گمان من برای رسیدن به این اهداف و آرمانها و هویت كلیسای ایرانی باید بهای بسیاری ما ایمانداران بپردازیم . چرا كه تا وقتی در جامعه ای ایمانداران مسیحی وجود دارند جفا هم در كنار آن وجود خواهد داشت. كلام خدا می فرماید با گذشت زمان جفاها بر كلیسا بیشتر و بیشتر خواهد شد.
و در جای دیگری از كلام انجیل می خوانیم،زمانی فرا خواهد رسید كه مردم مسیحیان را مورد آزار و شكنجه و حتی به قتل می رسانند و با این عملشان گمان می كنند كه به خدا خدمت كرده اند.
مسیحیت  یكی از ادیانی  است كه جمهوری اسلامی آن را به رسمیت می شناسد، كه البته این شامل حال مسیحیان ایرانی فارسی زبان ( نومسیحیان) نمی شود چون عموما این قشر از مسیحیان افرادی هستند كه از زمینه دیگر دینی به مسیحیت روی آورده اند و بر اساس منابع فقهی و اسلامی این افراد از دین برگشته "مرتد" بحساب آمده و مجازات اینگونه اعمال هم در اسلام برای آن مجازات مرگ تعیین شده است.
مسیحیتی كه از نظر جمهوری اسلامی پذیرفته شده است شامل افرادی است كه دارای زبان متفاوت هستند كه عموما دولت در این خصوص مسیحیان را فقط به هموطنان ارمنی و آشوری اطلاق می كند.
طبق آمار منتشر شده از سوی سایت واتیكان در میان ۷۰  میلیون ایرانی حدود ۱۰۰هزار نفر مسیحی در ایران زندگی می كنند كه اكثریت آنان را ارامنه ارتدكس تشكیل می دهند و در این میان جمعتی حدود ۱۷۰۰۰ نفر طبق آمار واتیكان، كاتولیك و حدود ۳۵هزار نفر هم مسیحیان آشوری هستند.
و نمایندگانی كه در مجلس شورای اسلامی حضور دارند، ارامنه با ۲ نماینده و آشوری ها با ۱ نماینده كه بنا بر مصلحت در امور مسائل مسیحیان فارسی زبان و مشكلات آنان با حكومت هیچگونه دخالتی نمی كنند.
با توجه به جمعیت اندك این گروه از هموطنان مسیحی كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از این شهروندان بدلیل مسائل اجتماعی از كشور مهاجرت كردند ، جمهوری اسلامی با انتخاب نمایندگانی از بین این گروه مسیحیان سعی بر آن دارد كه از این افراد به عنوان مهره هایی سیاسی استفاده كرده تا به دنیا نشان دهد كه مسیحیان در ایران آزاد هستند و نمایندگانی نیز در مجلس دارند ! حال باید قدرت اجرایی این نمایندگان را بررسی كرد که آیا  این حق به مسیحیان داده می شود که برای پیروان این آئین در گوشه ایی از این كشور یك ساختمان  کلیسایی بنا كنند؟!
امروز بر طبق آمارهای غیر رسمی و بر اساس گزارشات بیش از یك میلیون مسیحی فارسی زبان در قالب كلیساهای خانگی در سراسر كشور وجود دارند كه بسیاری از آنان بدلیل اختناق موجود از بیان ابراز ایمان خود به مسیحیت خودداری می كنند و بیش از ۱۵۰ كلیسای فارسی زبان در سراسر دنیا در حال خدمت بین مسیحیان فارسی زبان است.
قبل از پاسخ به این سوال باید این پرسش را مطرح كرد كه، چه ضرورتی وجود داشته كه جمهوری اسلامی بعد از ۳۰ سال تصمیم بر آن گرفت مجازات " اعدام" را برای كسانی كه از ادیان دیگر به دین و یا آئین دیگری می گروند قانونی كند ؟
تصویب كلیات لایحه قانون مجازات های اسلامی از سوی نمایندگان مجلس می تواند عواقب وخیمی را برای مسیحیان فارسی زبان و بهائیان ساكن در ایران داشته باشد در بخشی از این لایحه به این موضوع  اشاره دارد كه مسلمانانی كه به ادیان دیگر بگروند با مجازات اعدام مواجه خواهند شد.
اما وضع این قوانین برای مسیحیان گونه ای دیگر است بسیاری از رهبران كلیساهای خانگی معتقدند كه این نوع سختگیریها باعث می شود كه مسیحیان در ایمان قویتر گردند و این آزمایش ایمان است و این فشارها در حقیقت تاثیر معكوسی خواهد داشت چرا كه هیچ چیزی نمی تواند روند رو به گسترش مسیحیت را در ایران بگیرد.
امروز حكومت بدلیل هراس از گسترش گرایش های غیر اسلامی  در جامعه اقدام به تصویب این قانون كرده است و در عمل می بیند كه ۳۰ سال حكومت با شعار عدالت و رافت اسلامی نتوانسته پاسخگوی نیاز مردم باشد .
اگر چنانچه این قانون به تصویب نهایی برسد و مورد موافقت شورای نگهبان هم قرار بگیرد و سپس به شكل قانون در بیاید این به منزله تعدی شدید به آزادی دین و اعتقادات و همچنین ناقض اصل ۱۸ پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی خواهد بود و نقض تعهدات جمهوری اسلامی به كنوانسیون های بین المللی حقوق بشراست .